چهارشنبه‌سوری ما نه چینی بود، نه ترقه داشت
چهارشنبه‌سوری ما نه چینی بود، نه ترقه داشت
شب چهارشنبه بزرگتر خانه، به تمامی اعضای خانواده سفارش می‌کرد که امروز زبان‌تان را به خیر و نیکی و دعا برای اطرافیان باز کنید. شاید در پشت بام و در کنار روزنه کسی فالگوش ایستاده باشد.

عصرتبریز – جهانبخش احمدیان: چند روزی است که از هر طرف این شهر صدای تق تق در کوچه و معابر شنیده می‌شود. این صداها در این ماه تنها یک معنی دارد و آن نزدیکی چهارشنبه آخر سال است. بر خلاف سنت‌‌های دیرین گذشته من جمله پرش از روی آتش یا رنگ کردن تخم مرغ و رقص و آواز کودکان، که سینه سینه به عصر حاضر راه یافته‌اند، در دهه‌های اخیر ترقه‌های چینی در اقصی نقاط کشور آیین‌های بومی ما را کنار زده‌اند.

چند سالی است که از آیین‌های زیبای چهارشنبه‌سوری تنها ترقه و آتش‌بازی را به‌جا می‌آورند. یا بعضا آتش‌بازی را هم بیخیال شده و تنها با ترقه و انواع و اقسام مواد محترقه چهارشنبه‌سوری به پا می‌دارند. اینکه چه شد که آیین‌هایمان از یاد رفته و جای آن را ترقه‌های چینی و مواد محترقه گرفتند، جای بحث دارد. اینجا هم قصد ورود به این مسئله را نداشته و تنها خواسته‌مان مرور آیین‌های سنتی گذشته و نشان دادن زیبایی و نشاط آنهاست.

ما هم در عالم کودکی خود همیشه منتظر این روز بودیم که کی چهارشنبه آخر سال فرا خواهد رسید و این روز را چطور سپری کنیم تا بیشترین لذت را ببریم.
مادربزرگم با شور و هیجان زیاد قوورغا ( گندم تفت داده شده ) می‌پخت و ما هم جیب‌هایمان را پرکرده و تا شب یک دست در جیب و دست دیگری در دهانمان بود؛ شب هنگام هم یک بشقاب از این قورغا را بر سفره چهارشنبه آخر سال می‌گذاشت.

سوت‌آشی ( آش شیر ) پخته و با کاسه‌ای از شیره انگور در کنارش، به شکل زیبایی بزک کرده و سر سفره می‌گذاشت، هدیک ( مخلوط نخود سفید و گندم و یا جو ) پخته با پیاز سرخ شده تزئین می‌کرد.

چند تخم مرغ برداشته و با استفاده از نخ‌هایی که همیشه همراهش بود، آنها را را به شکل عروسک تزئین کرده و بر سر سفره می‌گذاشت. چند تخم مرغ دیگر را با پوست پیاز رنگ آمیزی می‌کرد.

ما بچه‌ها هم از این تخم‌مرغ‌ها برداشته در کوچه و بین دوستان خود به هم می‌زدیم و هر کدام که می‌شکست به‌عنوان جایزه برداشته و می‌خوردیم.
مراسم ما بعد از غروب خورشید شروع می‌شد. تاریکی هوا بر هیجان ما می‌افزود؛ زمان روشن کردن آتش بود. چوب‌هایی را جمع کرده و آتش می‌زدیم، چندین دفعه از روی آتش پریده و برای اینکه شجاعت خود را به رخ دوستان بکشیم، شعله‌های آن را با استفاده از نفت زیاد می‌کردیم. با هر بار پرش از روی آتش نغمه‌هایی را که سینه به سینه از گذشتگان خود به ارث برده‌ایم را می‌خوانیم:

آتیل باتیل چرشنبه
باختیم آچیل چرشنبه

پس از مراسم آتش به خانه بازگشته و سر سفره چهارشنبه آخر سال می‌نشستیم. سفره‌ای رنگارنگ که هر گوشه اش دل آدمی را می‌برد. غذاهای خوشمزه، میوه‌ها، آجیل چهارشنبه که به زیبایی در کنار هم چیده شده‌اند، ما را بیشتر از همیشه به اشتها می‌آورد. مادربزرگم مشغول خواندن دعا می‌شد و سپس به خواندن بایاتی و قصه‌های چهارشنبه می‌پرداخت، ما بچه ها هم گوشمان با مادربزرگ بود و چشم‌هایمان با سفره‌ای که دلبری می‌کرد.

پس از آن نوبت به سنت صله ارحام می‌رسید. کمی از غذاهای پخته شده، بعلاوه عیدی عمه ها، و خواهران ازدواج کرده را جمع کرده و در بقچه‌ای پیچیده و به راه می‌افتادیم. همراه پدر خود به خانه اقوام رفته و عیدی آنها را می‌دادیم. البته بیش از عیدی آنچه ما را مجاب به همراهی پدر می‌کرد، پول یا لباسی بود که این اقوام به ما کودکان می‌دادند. این هدایا عیدی به حساب نمی‌آمدند، طبق سنت دیرینه به کودکانی که در صله ارحام شرکت می‌کردند، پول یا لباس می‌دادند. همه ساله در کنار عیدی، روی این پول و هدایا نیز حساب ویژه‌ای باز می‌کردیم و درباره آن با دوستان خود بحث می‌کردیم که چقدر پول جمع کرده‌ای؟

چهارشنبه‌سوری ما نه چینی بود، نه ترقه داشت. نه دست و پا می‌سوخت و نه چشمی آسیب می‌دید. آتش بود، شادی بود، خنده بازار، رقص و آواز کودکانه ، رنگ‌آمیزی تخم‌مرغ، تخم‌مرغ شکنی، پول گرفتن و… این‌ها تمام مراسم و آیین‌های چهارشنبه آخر سال ما بود که متأسفانه اکثریت آنها فراموش شده‌اند و جایشان را ترقه‌های چینی گرفته است که خطرشان بیش از صدایشان است.

اما در روستاها این مراسم به چه شکل برگزار می‌شد؟

آنظور که از بزرگترهای خود شنیدیم، این مراسم در روستا با شادی و سرور بیشتری نسبت به شهر برگزار می‌شد. روی پشت‌بام خانه‌ها آتشی روشن کرده و دختران و پسران جوان از روی آن پریده و با صدای بلند می‌خواندند:

آتیل باتیل چرشنبه،
بختیم آچیل چرشنبه،
سویون باشی بیزیمدیر،
چاخماق داشی سیزین دیر

قورغا، هدیک، سوت‌آشی پخته و پس از مراسم آتش به خوردن آنها مشغول می‌شدند. یکی دیگر از آیین‌های سنتی شب چهارشنبه در روستا ( شال ساللاماق ) بود. بدین تریتب که کودکان و جوانان روستا به پشت‌بام دیگر اهالی روستا رفته و شالی را از بالای پشت‌بام و از طریق روزنه‌هایی که وجود داشت به داخل خانه انداخته و طلب عیدی می‌کردند.سنجد، خرما، کشمش و یا پول، عیدی‌هایی بودند که صاحب‌خانه به شال می‌بست. آنهایی که شال را بالا کشیده و به جای پول مواد خوردنی می‌دیدند، آن را خالی کرده و دوباره به پایین می‌فرستاندند که حداقل یک قران ببندید به شالم. صاحب‌خانه پس از بستن عیدی که شامل موارد فوق بود، با صدای بلند رو به صاحب شال کرده و می‌گفت ” بکش بالا، خداوند حاجتت را برآورده به خیر کند ”

شب چهارشنبه بزرگتر خانه، به تمامی اعضای خانواده سفارش می‌کرد که امروز زبان‌تان را به خیر و نیکی و دعا برای اطرافیان باز کنید. شاید در پشت‌بام و در کنار روزنه کسی فالگوش ایستاده باشد. این هم یکی از اعتقادات و باورهای قدیمی ساکنان روستا بود که کسی نیت کرده و برای اطلاع از تقدیر خود در سال آینده به پشت‌بام خانه دیگر افراد می‌رفت و سخنانی را که از اهل آن خانه می شنید به‌عنوان تقدیر سال آینده خود محسوب می‌کرد.

صبح روز چهارشنبه تنها جایی که در روستا که جای سوزن انداختن نبود، چشمه روستا بود. تمامی دختران و زنان روستا از صبح زود به چشمه رفته و دست و روی خود را با آب چشمه که به آب چهارشنبه معروف بود، می‌شستند. کمی از آن آب را به خانه آورده و به چهار گوشه آن می‌پاشیدند. از آن آب گلی درست کرده و بر ستون‌های خانه نقش و نگارهای زیبا می‌زدند. و یا یک مشت آرد برداشته و با استفاده از آن نقش‌هایی را در ستون‌های خانه می‌زدند که جملگی نشان از رویش دوباره زندگی در روستا و آمدن بهار داشت.

خانم خانه یک مشت گندم را به پشت‌بام خانه می‌پاشید و به‌دنبال آن مشتی دیگر شیرینی که مشتری پر و پا قرص این شیرینی‌ها کودکان روستا بودند که در پشت‌بام‌های روستا به دنبال شیرینی می‌گشتند. این کارها نماد برکت و شیرینی زندگی در سال پیش‌رو است.

این‌ها سنت و آیین‌های باستانی آخرین چهارشنبه سال ما است که متأسفانه امروزه به فراموشی سپرده شده‌اند، یا حداقل شهرنشینان خبری از آنها ندارند و تنها خاطره‌ای از آنها در ذهن بزرگترهای خانواده‌ها مانده است که در انتقال آن به نسل‌های پس ازخود بعضا کوتاهی می‌کنند و میدان را برای ترقه و مواد محترقه باز می‌گذارند.

شاید هم فراموشی این آیین‌ها و جایگزینی آن با ترقه و مواد محترقه، از نشانه‌های مدرنیته در عصر حاضر است!