عصرتبریز – سعید مقصودی: عشق در معنای مصطلح آن علاقه و مودت شدید درونی یک گزاره از هستی بر معنای دیگری از کائنات است. البته این تعریف به تنهایی بیان گر جملگی ویژگیهای این مفهوم ارزشمند نبوده و شکی نیست معنای درونی بعضی از مفاهیم الی ابد ناشناخته و مکتوم باقی خواهند ماند.
این حب ذاتی میتواند به اشکال گوناگون نمود و بروز نماید از عشق میان خالق و مخلوق تا تعلق مادر و فرزند یا مودت میان دو دوست و حتی اشتیاق بشر به مفاهیم مادی صرف را میتوان شمه ای از صورت هویت عشق دانست
به صراحت میتوان بیان داشت شکل تمثیل و مصرح معنای عشق همان طلب و تمنای عاشق و معشوق زمینی است که در طول بیش از هزار سال ( قرن سوم هجری تا به حال ) ادبیات مکتوب منظوم و منثور ما همواره اهالی قلم، شعرا، نویسندگان و محشانویسان هر کدام به طی طریق خود سعی در بیان و تفسیر این مفهوم والا نموده اند. بعضی همچون جناب نظامی گنجوی عشق را مساوی با جنون میدانند و لیلی و مجنون میسرایند، برخی شبیه جناب بابا طاهر عشق را سهل و ساده میبینند و شاعر معشوق روستا میشوند و عده ای به مثال حضرت مولانا از تلفیق عشق زمینی و ماورایی به فناالله نائل میگردند.
در این میان اما دو شاعر هستند که در سلوک حیات و اشعارشان به طریقی خاص مقوله عشق را از نظر میگذرانند؛ شیخ اجل سعدی شیراز و جناب محمد حسین بهجت تبریزی ( شهریار ). سعدی شیراز شاعر قرن هفتم ( استاد قلم ) را باید عاشق ترین شاعر تمام دوران دانست. ایشان در مجموعه دیوان و همچنین دو اثر حیرات انگیز خود بوستان و گلستان بیش از هزاران بیت سروده اند که میتوان تمامی آنان را عاشقانه دانست. ویژگی بارز ایشان پافشاری و پایمردی شان در معشوق خواهی بوده و اینکه هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی از معشوق خود ناامید نشده و دست نکشیدند.
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
حتی آن وقت که رِند اشعار ایشان در حلقه سالکین به دنبال معرفت ذاتی است به نوعی به دنباله وصال معشوق است.
شور غم عشقش چنین حیف است پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
جناب سعدی در ادبیات معروف و معرف سیر آفاق میباشند و سخن گزافه نیست اگر گفت که سیر آفاق ایشان و هجرت شهر به شهرشان هم بی ارتباط به وصلت محبوب و گزینش معشوق نبوده است.
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
و اما در مقابل، جناب شهریار شاعر معاصر ( درگذشته ۱۳۶۷ خورشیدی ) را میتوان نام برد. محمد حسین بهجت تبریزی دانشجوی پزشکی که حرفه طب را به دلیل شکست در عشق کنار گذاشته و راه شاعری را بیشتر از گذشته در پیش میگیرد میتوان نماد عدم وصال و ناکامی در میان تام و تمام شاعران دانست.
آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
ایشان که در اوایل جوانی وضعیت مالی مناسبی نداشتند به اجبار و تا حدی هم به دلیل سرخوردگی، از معشوقه خود دست کشیده و تا دهه پنجم زندگی گوشه عزلت گرفتند و مجرد ماندند.
ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ
و اما بعد از ازدواج معشوقه، این ناکامی را میتوان در بیت بیت اشعار ایشان به وضوح دید به بیان بهتر این عدم وصلت به عنوان یک امضا در غزل سرایی ایشان آشکار بوده است.
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما به داغ عشق بازیها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند
تا آن جا که ایشان با گذشت زمان در بستر بیماری افتادند، بعد از سالها معشوق را دیدار نموده و آن شاهکار را روزهای پایانی عمر سرودند.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
اصولا نگارش این مکتوبه از آن جهت دارای اهمیت بوده که گاه از نگارنده در خصوص مفهوم عشق و پایداری بر آن سوال میگردد.
و پر واضح نمود مینماید که پاسخ روشن است اگر عاشق هستید با سکون بر نقطه اتصال عقل و دل بر عشق خود مانده و همواره طلب معشوق نمایید و اگر نقش معشوق عشقی پر مخاطره را بازی میکنید به عاشق فرصت ابراز وجود و اثبات دهید که انسان بدون بهره از عشق همان شخص خر گم شده داستان خرگیری جناب جامی در هفت اورنگ میباشد.
سعید مقصودی
کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرم شناسی
پژوهشگر حوزه ادبیات کلاسیک و فولکلور