چشمهایتان را ببندید و برای لحظهای پیادهروهای شهرتان را در بیست سال پیش تصور کنید، خوب به رهگذران نگاه کنید، به دستهایشان، به حرکت دستهایشان. زیاد در این تصور نمانید. لحظهای درنگ کافی است. عصر تبریز:چشمهایتان را ببندید و برای لحظهای پیادهروهای شهرتان را در بیست سال پیش تصور کنید، خوب به رهگذران نگاه کنید، […]
چشمهایتان را ببندید و برای لحظهای پیادهروهای شهرتان را در بیست سال پیش تصور کنید، خوب به رهگذران نگاه کنید، به دستهایشان، به حرکت دستهایشان. زیاد در این تصور نمانید. لحظهای درنگ کافی است.
عصر تبریز:چشمهایتان را ببندید و برای لحظهای پیادهروهای شهرتان را در بیست سال پیش تصور کنید، خوب به رهگذران نگاه کنید، به دستهایشان، به حرکت دستهایشان. زیاد در این تصور نمانید. لحظهای درنگ کافی است.
چشمهایتان را ببندید…
چشمهایتان را ببندید و برای لحظهای پیادهروهای شهرتان را در بیست سال پیش تصور کنید، خوب به رهگذران نگاه کنید، به دستهایشان، به حرکت دستهایشان. زیاد در این تصور نمانید. لحظهای درنگ کافی است. حالا برگردید به اکنون و باز رهگذاران همان پیادهرو را نگاه کنید، دستهایشان را. بله، بسیاری از رهگذارن شئییی شیشهای-فلزی، باریک، ظریف و زیبا در دست دارند که گاه به سوی گوش میبرند و در آن سخن میگویند و گاه با انگشتهای خود قسمت شیشهای این شیء خیره کننده را لمس میکنند. این یک تغییر شگرف است.
ماشین در اسارت ماشینیسم
انسان امروزی به ماشین جدیدی مجهز شده است، ماشینی که فراتر از مفید بودن، موثر است؛ آنقدر موثر که گویا «حیات» آدمی را احاطه/تسخیر/تصرف کرده است. بهواقع این موبایل نیست که در اختیار انسان است بلکه این انسان است که موبایلیزه شده است. سالها پیش دکتر علی شریعتی تعبیری بلند از جامعهشناسان فرانسوی تحت عنوان «ماشین در اسارت ماشینیسم» مطرح کرد. شاید بهترین مصداق این سخن، «موبایل» باشد از نوع هوشمندش. انسان بهخصوص انسان ایرانی، اکنون، توسط موبایل به اسارت گرفته شده. این سبک زیستِ ابزارگونه، «او» را به بخشی از پیکره این دستگاه هوشمند بدل کرده، گویا که سازندگان موبایل، میخواستند، زنجیری آهنین و البته نامرئی ساخته و حیات انسانی مشتریان خود را قبضه کنند.
این دستگاههای نوین، تنها تلفن و وسیلهای برای تماس گرفتن نیستند، آنها با خود، پای رسانههای جمعی و به ویژه، شبکههای اجتماعی را به زندگی خصوصی و عمومی انسان باز کردهاند. دیگر خبری از گفتگوهای جمعی نیست. هرجا هر چند نفری که دو هم جمع میشوند، تک به تک، چشم به صفحات شیشهای دوختهاند و تند تند تایپ میکنند. این سرطان عمومی، برای کسانی که کمتر تمایلی به دنیای مجازی دارند، بسیار رنجآور است. آنها همدمهای خود را از دست دادهاند. انسانها در کنار هم مینشینند اما با هم صحبت نمیکنند.
شبکههای خطر
شبکههای اجتماعی، حتی خلوتترین بخش حیات انسانی را پشت ویترین میکشاند و جامعه انسانی را با همه حرمتها و حریمها لخت و عریان به نمایش میگذارد. این وضعیت، قطعا برای هیچکس خوشایند نیست حتی آنانکه نادانسته خود را در معرض نگاه همگان میگذارند، نمیدانند که این نمایشهای گاه دلانگیز، میتواند اسباب مصیبتهای بسیار شود. حریم خصوصی بزرگترین قربانی شبکههای موبایلی است و بلاشک وقتی حرمت مفهومی حریم خصوصی زیر سوال رفت، نخستین خروجی این وضعیت، ضعف شدید باورهای اخلاقی است.
آفت دیگر شبکههای اجتماعی موبایلی، حضور غریبهها در متن زندگی و ورود آنها به خصوصیترین بخش حیات است. حیات مفهومی در قامت «چارچوب» است. حضور غریبهها باعث میشود، زندگی از چارچوب منطقی، مرسوم و طبیعی خارج شود. با حضور غریبهها، «رابطه»ها مهندسی جدیدی پیدا میکنند. رابطههای عاطفی و محکم، بیاعتبار میشوند و خروجی بلافصل این وضعیت، افزایش طلاقهای عاطفی و به تبع آن افزایش طلاقهای حقوقی است. براساس آمار رسمی، یکی از مهمترین دلایل طلاق در آمریکا، فیسبوک است. از هر پنج، یک طلاق به دلیل خیانت فیسبوکی زوجین بوده است. این وضعیت به دلیل گسترش شکبههای مجازی در ایران، چند برابر خطرناکتر است. (در این بند، از مقاله علمی «شبکههای اجتماعی تلفن همراه؛ چالشها و راهبردها» تالیف امیر یزدیان استفاده شده است.)
ابزار آگاهی، محمل آزادی
آفتهای بسیار و بنیادی شبکههای موبایلی و تاثیر مخرب آنها بر ساخت اخلاقی جامعه، نافی فرصتهای ارزنده و بیمانند آنها نیست. این شبکهها، انسانها را آگاه و مسلط به امور جامعه کردهاند. کاربر شبکه اجتماعی، هالو نیست، فریب نمیخورد و فهم گستردهتری از مسائل پیرامون دارد. تلفن همراه هوشمند بیش از آنچه، ابزاری ارتباطی باشد، ابزار اطلاعاتی است. واقعیت این است که موبایلها، به آگاهی گسترده انسانها حتی اگر سطحی، کمک کردهاند. شکلگیری گروههای همفکر و بحث و گفتگو درباره مسائل مختلف اجتماعی، یکی از نابترین خروجیهای شبکههای اجتماعی است. در واقع این شبکهها، گاه به مثابه یک آکادمی عمل میکنند که در آن بحث و گفتگوهای دراز دامن شکل میگیرد و گاه به مثابه رسانه؛ که در آن آگاهی بدون سانسور رخ میدهد. این شبکهها ارتباط مستقیم میان نویسندگان، هنرمندان، ورزشکاران و حتی سیاستمداران را با مخاطبان خود هموار ساخته است. به تعبیر دیگر، «همهچیز در دسترس است».
چه باید کرد؟
این مضرات و منفعاتِ رسانههای موبایلی را نه میتوان منکر شد و نه میتوان از سیاستگذاری آن غفلت کرد. چه، اگر منکر شویم، نمیتوانیم سیاستگذاری کنیم. برای اینکه این ابزار قدرتمند برای توسعه جامعه مفید واقع شود و «انسان» از اسارت آن درآید، باید به برنامهریزی و
سیاستگذاری دقیق آن روی آورد. اولین گام، فهم این ابزار است. باید بدانیم موبایل چیست؟ و چگونه، «چه» میکند؟ بدون فهم این رسانه، نمیتوانیم از آفتهای ویرانگر آن جلوگیری کنیم و بر فرصتهای آن، بستر فراهم نماییم. مرحله بعد، آموزش عمومی و آگاهی تودهها است. این ابزار مانند نارنجک، خطرناک است اگر مردم روش صحیح استفاده از آن را یاد نگیرند، بهطرز وحشتناکی، نابودی خود را رقم میزنند. باید دانش ضمنی استفاده از تلفن همراه هوشمند را به مردم آموزش داد. در این میان رسانههای جمعی بخصوص تلویزیون نقش بسیار موثر و کلیدی دارد.گام بعد، مدیریت تلفن همراه است. باید بتوان با ابزارهای کلان به مدیریت نرمافزاری و سختافزاری این پدیده بسیار پرکاربرد و چند وجهی همت گماشت. اگر موبایل مدیریت نشود، باید منتظر بحرانهای بسیار عمیق و مخربِ اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و از همه مهمتر بیولوژیکی باشیم.
آیندهنگاری و آیندهشناسی تلفن همراه هوشمند ضرورت مهمتری است. باید بدانیم این ماشین برخلاف همه ماشینهای دیگر، همانند یک موجود زنده، بازسازی و توسعه بسیار سریع دارد. برای مهار کردن و مدیریت کردن آن باید، روند توسعه موبایل را شناسایی و تحلیل کرد. باید با تکیه بر مبانی دانش آیندهشناسی بر روی این موجود جدید، متمرکز شد و دورنمایی تا حدی دقیق از آنچه در اختیار همگان است و خواهد بود، به دست داد وبرای آن برنامهریزی کرد. اگر تلفن همراه هوشمند آیندهنگاری نشود، همواره نظام مدیریت از نظام بازار عقب خواهد ماند و به تعبیر دیگر، انسان ایرانی همواره در اسارت ماشین خواهد بود.
نکته مهم در مواجه با تلفن همراه، نگاه توامان شناختی و انتقادی به آن است. ما قبل از آنکه به انقیاد امکانات دلانگیزانه این ابزار مدرن درآییم، باید به شناخت دقیق اپلیکیشنها و امکانات روی آوریم و آثار منفی و مثبت آن را شناسایی کنیم و در مرحله بعد با رویکرد انتقادی به بررسی امکان، باید یا نبایدهای استفاده از این ابزارها بپردازیم. به تعبیر دیگر، پیش از آنکه کاربر همیشگی تلفن همراه شویم، باید به فهم و نقد آن بپردازیم. اگر چنین نکنیم، نارجنک ضامن کشیده را به خانه بردهایم و باید منتظر نابودی خانواده خود باشیم.
چشمهایتان را ببندید…
چشمهایتان را ببندید، محفل خانوادگی یا دوستانه خود را تصور کنید. هیچکس تلفن همراه خود را نیاورده است، کسی تلگرام چک نمیکند، بچهها با کلش آف کنز بازی نمیکنند، بزرگترها، به تلفنهای کاری جواب نمیدهند، خانمها درباره عکس پروفایل خود بحث نمیکنند، باسوادها درباره فلان کامنت و جدل زیر فلان پست، صحبت نمیکنند و… . حتی زیبایی و آرامش حاکم بر این «تصور» هم زیبا است. چشمهایتان را باز نکنید، برنگردید… در همان تصور و رویا بمانید چون آنچه اینجا خارج از آن رویا وجود دارد، وضعیتی بردهگونه از حیات انسانی در چنبره رسانههای موبایلی است که انسانها را تمامقد مشغول اقتدار دلفریب خود کرده است.
چشمهایتان ببندید تا رنج موبالیزهشدن انسان، آزارتان ندهد…
نگارنده: اصغر زارع کهنمویی