هاشم چاووشی: بی مهری ها موجب شد به استان های دیگر بروم
هاشم چاووشی: بی مهری ها موجب شد به استان های دیگر بروم

عصر تبریز: هفته نامه عجب شیر در آخرین شماره خود در مصاحبه ای به سراغ هاشم چاووشی معروف به هاشم آقا، هنرمند سرشناس تبریزی رفته و درد دل های این هنرمند مردمی را منعکس کرده است. در مصاحبه هفته نامه عجب شیر با ‘هاشم آقا’ آمده است: هنرمند واقعی کسی است که از مردم الهام […]

photo_1436942366772

عصر تبریز: هفته نامه عجب شیر در آخرین شماره خود در مصاحبه ای به سراغ هاشم چاووشی معروف به هاشم آقا، هنرمند سرشناس تبریزی رفته و درد دل های این هنرمند مردمی را منعکس کرده است.

در مصاحبه هفته نامه عجب شیر با ‘هاشم آقا’ آمده است: هنرمند واقعی کسی است که از مردم الهام بگیرد و در خدمت بشر باشد. هنرمند، انسانی جدا از دیگر انسان هاست، خلق کننده است و قابل ستایش. استاد هاشم چاوشی، بازیگر بنام استان آذربایجان شرقی و یکی از عاشقان این رشته است.

به همین منظور مصاحبه ای را با ایشان اختصاص دادیم.

 

س: لطفاً خودتان را برای خوانندگان نشریه معرفی بفرمایید؟

 

ج: بنده هاشم چاوشی، در اردیبهشت ماه ۱۳۳۱ در شهر تبریز محله دوه چی دیده به جهان گشودم و بعد از ۳ سالگی به خیابان صائب رفتیم و تا زمان ازدواج آنجا بودم و در سال ۱۳۵۴ به استخدام صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی در آمدم و در سال ۱۳۸۳ بعد از ۳۰ سال خدمت صادقانه بازنشته شدم، و در حال حاضر مشغول فعالیت های هنری هستم.

 

س: به نظر خودتان بهترین نقشی که تاکنون بازی کرده اید، کدام است؟

 

ج: تمامی نقش هایی که بازی کرده ام شاید در نظر مردم همه اش خوب و یا بد باشند ولی به نظر من هیچکدام خوب نیستند ولی آرزو دارم نقشی را بازی کنم که بهترین باشد.

 

س: علاقه شما به بازی کردن در نقش های مثبت است یا منفی؟

 

ج: مسلّم و روشن است که اول از همه کمدین بوده و استاد خنده هستم و از این کارها و نقش ها خیلی خوشم می آید و علت آن نیز این است که مخاطب خوشش می آید. بنده خیلی لذت میبرم که با یاد آوردن آن صحنه ها مردم خاطره خوش داشته باشند و طنزهایی را که یادشان می آید باعث لبخند و شادیشان گردد.

نقش مثبت یا منفی با یادآوری طنزها خیلی فرق می کند، به همین خاطر از اول همیشه مثبت بازی کرده ام ولی چون کارم بیشتر طنز است بهمین دلیل منفی خیلی کم بازی کرده ام. در استان آذربایجان شرقی مرا به عنوان استاد خنده می شناسند.

 

س: چرا همکاری شما با صدا و سیما آذربایجان غربی بیشتر است؟

 

ج: به حضور حضرتعالی عرض کنم موضوعی که پیش آمد، در آذربایجان شرقی، این است که با اینکه من کارمند صدا و سیمای آذربایجان شرقی هستم ولی یک سری بی مهری ها از طرف مسئولین تلویزیون دیده ام.

خداوند بزرگ یک توان و قدرت به من داده که هر کجا بروم و هر جایی بازی کنم موفقم، متاسفانه در سال های پیش از طرف مسئولین صدا و سیما بی مهری هایی در حق من شد و این بی مهری ها بود که مرا به استان های آذربایجان غربی کشاند تا در آنجا ایفای نقش کنم و در جشنواره ها جایزه ها را به نام استان های دیگر بیاورم و خیلی خیلی متاسفم چون تولید کننده استان آذربایجان غربی بود و موفقیت به نام آنها ثبت شد. ولی ای کاش آنطور نبود. از ته دلم راضی نیستم. این بی مهری ها باعث شد من به زنجان، اردبیل، تهران و… بروم و در آنجا ایفای نقش کنم.

بنا به دلایلی گلایه من از مسئولین بسیار است، به خصوص مسئولین صدا و سیمای آن زمان که متاسفانه همه مردم مرا بچه استان آذربایجان غربی می دانند در حالی که من بچه تبریزم.

 

س: شما در سینما کم کار بوده اید چرا اکنون کار نمی کنید؟

 

ج: چون بازی در سینما بیشتر در تهران اتفاق می افتد نه در شهرستان ها، شاید سالی یک یا دو بار در شهرستان ها هم اتفاق بیافتد، من علاقه مندم هم در تلویزیون و هم در سینما بازی کنم به شرط آن که در استان خودمان باشد، و دلیل اینکه در سینمای تهران کار نمی کنم بخاطر این است که نمی توانم در تهران بمانم. در تهران دلتنگی می گیرم و اگر بخواهم به تهران بروم باید صبح رفته و شب برگردم و به علت طولانی بودن فیلم ها که یک الی دو ماه طول می کشد و همچنین دود و گرمای تهران که با روحیه من سازگار نیست برای همین بازی نمی کنم. ناگفته نماند علاقه و عشقم همیشه به استان خودم بوده و هست.

 

س: شما به عنوان بازیگر تلویزیون از نحوه پخش سریال ها راضی هستید؟

 

ج: در آذربایجان غربی و شرقی اولین بار هر فیلمی را که بخواهند درست کنند به سراغ من می آیند و می گویند ما تو را در نظر گرفته ایم که این نقش را بازی کنی من نگاه می کنم اگر در آن نقش احساس کنم که ضعیفم قبول نمی کنم، و همچنین نگاه می کنم ببینم چه کسانی در فیلم حضور دارند؟ همانطور که اول گفتم من هنوز نقش دلخواه خودم را بازی نکرده ام یعنی سریال هایی هست که انسان دلش می خواهد آنها را بازی کند و خوشش می آید. کما اینکه در بعضی از سناریوها هم اگر بتوانم می خواهم بازی کنم ولو قرارداد ببندند یا نبندند. تنها سریالی که دوست داشتم آن را بازی کنم، مشدی عباد بود. خیلی از صحنه های سریالهایی که بازی می کنم، طنز هستند.

لازم است بگویم که چند سال قبل سریال مشدی عباد را خواستیم ببریم به صحنه فیلم، آنهایی که سن و سالی دارند سریال مشدی عباد را می شناسند. این سریال چندین سال در سینمای ایران از ماه رمضان تا عید فطر هر سال پخش می شد و سریال خیلی جذابی بود و در زمان خودش خیلی خوب بود و همه از فیلم خاطره هایی دارند.

ما هم با کمال میل خواستیم این فیلم را بازی کنیم البته این اتفاق در زمان قبل از آقای صفی پور بود.

آقای صفی پور جزء مدیران نادر است. ما سناریو را دادیم، کتابچه و عکس ها را دادیم و گفتیم می خواهیم این فیلم را بازی کنیم. گفتند تمرین کنید ما هم رفتیم موسیقی نوشتیم تمرین کردیم چندین ماه بعد از تمرین گفتیم ما آماده ایم و می خواهیم دکوراسیون کنیم و آنها گفتند باید اسم فیلم را عوض کنید، آخر مگر می شود سریالی را به نام دیگر بازی کرد.

ما گفتیم اگر اسمش را عوض کنیم مردم نمی آیند فیلم را تماشا کنند. گفتند نه مجوز ندادند، شاخ و برگ ما هم ریخت و بعد از چند مدتی کار کردن هزینه گذاشتن بی نتیجه ماند با وجود فعالیت چندین ماه عقب کشیدیم. مسئولین وقت باید مطالعه می کردند و از اول می گفتند که از نظر ارشاد ممکن نیست.

جای تأسف است چرا از اول نگفتند اسم آن را عوض کنید؟ متاسفانه و صد متاسفانه!

 

س: و سخن آخر

 

ج: عرض به حضور. حرف دلم زیاد است. اگر حرف دلم را بگویم یک کتاب می توان نوشت در تبریز هر کجا بروی از بزرگ و کوچک مرا می شناسند. اما بعد از مرگ هنرمندان! خیابانی به اسم آن هنرمند و مجسمه های متعدد می سازند و تجلیل و بزرگداشت می گیرند. ای کاش؛ قبل از مرگ هنرمند این کارها را بکنند و تجلیل کرده و ارزش بدهند. به عنوان مثال: شهریار تا زمانی که زنده بود کسی آن را به این صورت نمی شناخت ولی بعد از مرگش مجسمه، تجلیل، بزرگداشت و جشنواره می گیرند و گرامی می دارند. و ارزشمند می شود، به جهت خودم نمی گویم، بلکه هنرمندان بسیار زیادی در استان ما هستند که مسئولین محترم باید به این هنرمندان بها بدهند. تا زمانی که زنده هستند به آنان ارزش بدهند.

من از مسئولین می خواهم آنها را دعوت کنند و از آنها تجلیل و بزرگداشت شود. بر ما صد افسوس که نتوانیم هنرمندان را دعوت و از ایشان تجلیل کنیم و به جای ما در ماکو از هنرمندان ما تجلیل شود.

ما تا حالا یک نفر از هنرمندان و شاعران را دعوت نکرده ایم.

از من می پرسند مسئولین برای تو چکار کرده اند و پاسخ من این است که من هنوز نمرده ام که کاری بکنند؟ تا حالا حتی یک کتابی هم به من ندادند. ولی بعد از مرگ ما را عزیز و گرامی خواهند داشت و بزرگمان خواهند کرد.

شخص بنده چندین بار تصمیم گرفتم لیست هنرمندان را جمع آوری کنم تا بتوانم تجلیلی از آنان انجام دهم که البته ثمره اش این خواهد بود که جوانان ما به مسئولین ارزش بیشتری خواهند داد وقتی ببینند از هنرمندان در زمان حیاتشان تقدیر میشوند. در بزرگداشت شاطریان از بنده خواستند سخنرانی کنم به جهت همسن بودن با آن عزیز و آشنایی که با ایشان داشتم، در حال سخنرانی آرزو می کردم ای کاش خودش زنده بود و این مراسم را می دید و ارزش خودش را می فهمید.

چرا باید بعد از مرگ مراسم با شکوهی برگزار کنیم.

خواهش من از استاندارمحترم استان این است به این قشر هنرمند خوب توجه کنند و به آنها ارزش و بها بدهند. بنده یکبار در برنامه زنده گفتم: هیتلر در زمان جنگ گفته بود هر چه هنرمند است بروید پیدا کنید و در یک پناهگاه نگه دارید و مواظبشان باشید، پرسیدند چرا؟ جواب داد که: مردم عادی همیشه به دنیا می آید اما هنرمندان اینگونه نیستند.

من می گویم شهریار نابغه بود و هیچکس مثل شهریار نمی شود. شاید شباهتی داشته باشد ولی شهریار نمی شود باید تا زنده بود لذت کارش را می دید و از قلم او استفاده می شد. شهریار فقط یکبار اتفاق افتاد.

از مسئولین گله دارم که چرا از هنرمندان لایق ما همچون ‘عاشق قسم’، ‘عاشق عباس توفارقانی’ و یا ‘استاد سلیمی’، در شهر باکو تجلیل میشود؟

آذربایجان شوروی در یونسکو ورزش چوقان را به اسم خودشان به ثبت می رسانند، کمانچه هم همینطور – تار ایرانی و آذری را کسی بها نداد و دیدیم که کشورهای دیگر آن را به نام خودشان ثبت کردند!

خدا شاهد است چندین بار به باکو سفر کرده ام گفتند سریال های شما را دیدیم، شما توانایی این کار را دارید بیاید اینجا با ما کار کنید و من در جواب آنها گفتم من به کشورم و شهرم علاقمندم، نان و نمک آنجا را خورده ام و آب و هوایش را استنشاق کرده ام و با مردم این شهر زندکی کرده ام، من نمی توانم در کشور شما بمانم.

زمانیکه درختی تنومند شده و شاخ و برگ داده باید محصولات آن به کشورش و استان خودش باشد.

من با کمال افتخار ادعا می کنم بچه تبریز هستم ولی متاسفانه به خاطر بها ندادن به این هنر در تبریز به استان های دیگر رفتم.

اما از ته قلبم دوست دارم در تبریز باشم و برای استان خودم مقامی کسب کنم.

من در سال ۱۳۶۱، ‘چله قارپوزی’ را بازی کردم که هنوز هم زنده است و از یادها نرفته و مردم دوستش دارند و هر سال شب یلدا از تلویزیون پخش می شود.

از نشریاتی که در استان خودمان چاپ می شود خواهشی دارم. دیدید وقتی که در تهران کسی نه به عنوان بازیگر بلکه سیاهی لشکر بازی می کند هفته بعد تمام مجله ها پر از عکس او می شود.

من از نویسندگان و روزنامه نگاران تقاضا دارم هنرمندان آذربایجان را از یاد نبرید. من از تمام ملت قدردانم و از مسئولین محترم استانمان کمال تشکر را دارم.

از مسئولین تقاضا دارم کم لطف نباشند!