لست‌سین: سه روز و چندساعت پیش
لست‌سین: سه روز و چندساعت پیش
من و دوستم در یکی از کافه‌های شهر یکی از تلخ‌ترین دیالوگ‌های عصر ارتباطات را بر زبان آوردیم؛ آن هم با صدای آرام.

عصرتبریز – بهنام عبداللهی: گفتم: «بیا یک عکس دونفره بگیریم». گفت: «بعد کجا منتشر کنیم؟» من و دوستم در یکی از کافه‌های شهر یکی از تلخ‌ترین دیالوگ‌های عصر ارتباطات را بر زبان آوردیم؛ آن هم با صدای آرام.

حالا سه روز و چندساعت است که اینترنت نداریم. نه می‌توانیم به کسی پیام بدهیم، نه از اوضاع دوستان‌مان با خبر شویم و نه اخبار تاییدنشده را دنبال کنیم.

عده‌ای خوشحال‌اند و می‌گویند بد نیست بعد از سال‌ها، چندروزی به دور از فضای مجازی سر کنیم. عده‌ای ناراحت‌اند که در کارهای روزمره‌شان به مشکل برمی‌خورند؛ من اما حوصله‌ام سررفته است. همین! هرروز عصر حدود ساعت ۶ یا ۷ که به خانه می‌رسم تا زمانی که خوابم ببرد، در و دیوار را نگاه می‌کنم، به صحبت‌هایی که بین پدر و مادرم رد و بدل می‌شود گوش می‌دهم. کتابی از قفسه برمی‌دارم، ورق می‌زنم. هنوز عقربه‌ها باید ۵دقیقه جان بکنند تا به ۸ برسند.

تلویزیون نسبت به هفته‌های قبل برنامه‌های بهتری دارد. اما همان برنامه‌های بهترش را هم نمی‌توان بیش‌تر از نیم ساعت تحمل کرد. اگر بخواهم کمی مودبانه‌تر بگویم، برنامه‌های تلویزیون فقط نیم ساعت می‌تواند نبود اینترنت را از یادم ببرد. مثل عروسکی که قرار است در نبود مادر، بچه‌ای را سرگرم نگه دارد.

این مادر بالاخره کی می‌آید؟ کسی چیزی به ما نمی‌گوید. هرکس تعبیر و تفسیر خودش را دارد. کسی با صدای بلند نمی‌گوید که این برزخ بی‌اینترنتی چه روزی و چه ساعتی تمام می‌شود؟ اصلا مگر کسی گفته تمام می‌شود؟

شاید بعدها بچه‌هایمان به ما بخندند که در دنیای اینترنت، چگونه روزها بدون اتصال به دهکده جهانی سر کردیم. شاید هم داشتن چنین اجداد سرسختی برایشان باعث افتخار باشد.

نمی‌گویم که قطعی چندروزه اینترنت چقدر بد بود یا در کنار تمام محدودیت‌هایش، چه خوبی‌هایی داشت. تنها چیزی که مثل روز روشن شد، این است که دنیای ما بدون اینترنت چقدر خالی است. چه قدر بی‌برنامه‌ایم. چه‌قدر بدون این شبکه ارتباطی تنهاییم، چه‌قدر سوت و کوریم.

منتظر بودم یک روز به یک شبکه‌ اجتماعی دسترسی پیدا کنم و از سختی‌های دوری از این شبکه برای دوستانم بنویسم. چه غم‌بار است که کسی بمیرد و بعد دنبالش بگردی تا تلخی جدایی از او را برای خودش تعریف کنی.