به گزارش عصرتبریز، روزنامه قدس نوشت: به نظر میرسد در این بازار مکاره هر چه اطلاعات جنجالیتر و حاشیهسازتر باشد، قیمت بالاتری دارد! آنچه عیار اطلاعات را میسنجد نه واقعیت و صحت آن که درجه هیجانآفرینی و سرگرم کنندگیاش است، به همین خاطر حرفها و قصههای سلبریتیها هر چقدر پر آب و تاب، سوزناک یا خندهدار باشد همسو با فرمولهای وایرال شدن است حتی بدنامی در این جهان بهتر از گمنامی است.
مثلاً چندی پیش حرفهای فریبا نادری درباره زندگی تجملاتی و شوخیهای نابجایش از تحقیر پولدار بودنش اگرچه منجر به خودتخریبی او شد اما بار دیگر نام او را بر سر زبانها انداخت. این بازیگر نه به خاطر حرفه و تواناییاش که برای حرفهای پرحاشیه و تنشزایی که در این شرایط سخت اقتصادی زد و کم هم فحش نخورد، بیقدر شد اما وقتی پای پول در میان است، آبرو رنگ میبازد.
نه فقط برای میهمان که سازندگان هم سعی میکنند با دعوت از چهرههای جنجالی و پرحاشیه از این آب گلآلود ماهی بگیرند. این ماجرا فقط به سخنان جنجالی سلبریتیها هم ختم نمیشود، گاهی گنجاندن موقعیتهای نامتعارف و غیراخلاقی هم سبب دیده شدن یک اثر میشود همان کاری که عوامل «نصفِ شب» از آن، نام و نان درآوردند.
غفلت از مسئولیت اجتماعی
ماجرا فقط به گنجاندن سکانسهای غیراخلاقی و نامتعارف از عادیسازی ممنوعههای عرفی و شرعی مثل طرح شرب خمر یا مصرف مواد مخدر خلاصه نمیشود، بلکه برای دیده شدن بیشتر، لاتها هم قدر مییابند!
مثلاً مجید واشقانی در یکی از قسمتهای برنامه «رُک» هانی کرده که شهره به شرارت بود را دعوت کرد و به او تریبون داد در حالی که این برخلاف مسئولیت اجتماعی اهالی رسانه است؛ چرا که چنین برنامههایی قبح خلافکاری را میریزند و بدتر از گناه، قبحشکنی آن است یعنی عمومیسازی آن عمل زشت؛ به بیان دیگر این اتفاق مصداق عادیسازی رفتارهای ناهنجار اجتماعی است. البته واکنشهای منفی مردم و تذکر فرمانده فراجا موجب شد این قسمت از صفحه یوتیوب برنامه حذف شود اما ماجرا اینجاست که آب رفته به جوی بازنمیگردد و تیری که از چله کمان رها شود، رفته است. از این رو انتظار میرود چهرههایی که از نردبان تلویزیون بالا رفتند و دیده شدند، حالا که رسانه شخصی خودشان را در یوتیوب دارند و عملاً نظارتی بر آنها نیست به جز تذکر، خودشان بار سنگین مسئولیت اجتماعی را بر شانههایشان احساس کنند و به خط قرمزهای عرفی و اخلاقی جامعه پایبند باشند.
همان طور که اشاره شد آنچه در این میان فراموش شده، مسئولیت اجتماعی سازندگان این برنامههاست که افرادی را با وجود حاشیههای غیراخلاقی به چهرهای رسانهای تبدیل میکنند در حالی که «مسئولیت اجتماعی» این حکم اخلاقی و عرفی را میدهد که افراد حاشیهساز و نامحبوب به «چهره رسانهای» تبدیل نشوند و چنین برنامههای پربینندهای به آنها تریبون ندهد تا خلافهایشان را سفیدشویی کنند.
۱۱.۶ میلیارد تومان درآمد ماهانه
یکی از دلایل پررونق شدن تاکشوهای اینترنتی که چهرههای طرد شده از تلویزیون را به بازی در این زمین کشانده، درآمدهای میلیارد تومانی از محل تعداد بازدید در یوتیوب است که سبب تغییر مناسبات در دعوت از میهمانان هم شده است.
مهدی خرمدل، فعال رسانهای در صفحه ایکس خود مدعی شده بود که «تاکشوهای پربیننده فارسی داخلی که در یوتیوب بارگذاری میشوند «تا» ۱۰هزار دلار به میهمانان پرداخت داشتند. به خاطر همین تغییر مناسبات، بسیاری از هنرمندان دیگر حاضر نیستند با رسانهها بدون دریافت پول مصاحبه کنند!» اما مگر این تاکشوهای یوتیوبی چقدر درآمد دارند که چنین ارقامی به میهمانانش میپردازند؛ یعنی برای یک ساعت مصاحبه، یک میلیارد تومان به میهمان پرداخت میکنند. البته که سهم زیادی از این دیده شدن به خاطر میهمان برنامه است و معمولاً بخشی از درآمد این معامله دو سر برد باید به جیب او هم برود.
به گفته امیرصالح زارع که یک یوتیوبر است، ویدئویی که ۲ یا ۵/۲میلیون بازدید داشته باشد ۱۵ تا ۳۰ هزار دلار درآمد دارد مثلاً ویدئوی گفتوگوی امیرحسین قیاسی با مهرداد صدیقیان که بیش از ۵/۳میلیون بازدید در یوتیوب داشته فقط از محل بازدید بیش از ۳۰ هزار دلار درآمد کسب کرده است و با توجه به الگوریتمهای پرداختی یوتیوب که زمان پخش هم در ارقام پرداختی اثرگذار است، سازندگان سعی میکنند بیشترین زمان برنامه به بحثهای جنجالی و پرحاشیه بگذرد تا مخاطب دقایق بیشتری را صرف تماشای برنامه کند. برنامه امیرحسین قیاسی که هفتهای دو روز پخش میشود و هر قسمت آن معمولاً یک تا ۲میلیون بازدید دارد، با یک حساب سرانگشتی دستکم هفتهای ۲۵ هزار دلار به جیب سازندگانش میریزد و احتمالاً درآمد چنین برنامهای از یوتیوب در هر ماه به ۱۰۰ هزار دلار میرسد! یعنی ماهانه حداقل ۱۱.۶ میلیارد تومان! که البته از این خزانه پرپول، بخش قابل توجهی خرج تبلیغات این برنامه در پلتفرمهای مختلف میشود و حتماً پشت ماجرای «شبا، قلب، مبلغ» یک گروه تبلیغاتی بزرگ بوده که آن را وایرال کند تا مخاطب تشنه تماشای این برنامه در یوتیوب شود.
حالا ضربالمثل «وقت طلاست» عینیت مادی پیدا میکند و زمان، تعیینکننده تعداد صفرهای ارقام پرداختی میشود اما این اتفاق چه آثار و تبعاتی دارد؟ در واقع چنین ماجرایی موجب میشود سلبریتیها و چهرهها بابت حرف زدنشان پول بگیرند و رسانههای رسمی که توان پرداخت نه فقط این ارقام که حتی در حد پاکتهای برنامههای صدا و سیما را هم ندارند، از مصاحبه با چهرهها محروم شوند. حتی رسانه فراگیری مثل تلویزیون هم که برای دعوت از میهمانان چهره به ویژه در برنامههای مناسبتی، پاکت پول یا سکه پرداخت میکرد حالا ممکن است درباره میزان رقم به توافق نرسد یا چهرهها راضی به ارقام معمول برای رفتن به تلویزیون نشوند و سقف هدایا هم مانند سقف دستمزدها بالا برود.
مقصر کیست؟
دلیل اینکه چنین برنامههای این قدر مخاطب پیدا کردهاند فقط جنبههای سرگرمکننده و جنجالآفرین آنها نیست بلکه کمبود و نبود برنامههای خوب و تماشایی، عرصه را برای عرض اندام چنین برنامههای کمارزشی میگشاید. تلویزیون که قرار بود دانشگاه عمومی باشد، در نبود برنامههای عمیق و تفکربرانگیز و حتی برنامههای سرگرمیساز حال خوب کن، صحنه را خالی کرده است و مخاطب در این عرصه تهی، زمان فراغتش را با تماشای برنامههای کممایه و سطحی پر میکند اما ماجرا فقط به صرف زمان فراغت برنمیگردد گاهی این محتوای مبتذل چنان شیوع مییابد که کاربر را به تغذیه از خوراک ناسالم و خوشمزه شبکههای اجتماعی عادت میدهد. عادتی که سبب میشود از تمرکز و قدرت تحلیل او کاسته شود و فقط به دنبال محتوای کمارزش و سرگرمکننده باشد.
وقتی «زاویه» تعطیل میشود، ماهها خبری از «شیوه» نیست (حالا هم که فصل جدید آن آغاز شده، کمتر نقل محافل است)، پرونده «کتابباز» بسته میشود و حتی برنامههای عمومیتری همچون «خندوانه» و «دورهمی» متوقف میشوند، نیاز مخاطب که از بین نمیرود، میدان عرضه خالی میشود و این خالی شدن میدان به نفع کیست؟
کاسبانی که آثار بنجلشان را میتوانند در این کاروانسرا به بالاترین قیمت بفروشند و چه قیمتی بالاتر از «زمان» در عصر دیجیتال. یک سر پیکان برای شناسایی مقصر این آشفتگی، حتماً به سوی دستگاههای فرهنگی به ویژه تلویزیون است. وقتی اندیشمندان و متفکران در کنج عزلتاند و تریبون دست گندهلاتهای خیابانی و شاخهای مجازی میافتد، چه انتظاری میرود که برنامههای مبتذل و بیمقدار، پربازدید نشوند؟ مخاطب امروز، تشنه محتواست و مهم است که چه محتوایی به او داده میشود؛ محتوایی غنی و ارزشمند که او را وادار به تفکر و نگاه انتقادی میکند یا درگیر دعواهای زرد در یک برنامه پارتنریابی با عادیسازی خیانت یا تماشای سفیدشویی گندهلاتهای بیعار میشود.









































