صدای ماندگار، از باغشمال تا یادگار/پای صحبت های رضا تقیون
صدای ماندگار، از باغشمال تا یادگار/پای صحبت های رضا تقیون

عصر: اولین مصاحبه ورزشی عصر را خواستیم اختصاص دهیم به مردی که علارغم همه دوندگی هایش هیچ گاه نه نامی از وی برده می شود نه تجلیلی و نه ستایشی از زحمات ۲۷ ساله اش. کافی است از جلوی باغشمال که رد میشوی حتما باید سرت را بچرخانی و نگاهش کنی۰ انگار باغشمال صدایت می […]

عصر: اولین مصاحبه ورزشی عصر را خواستیم اختصاص دهیم به مردی که علارغم همه دوندگی هایش هیچ گاه نه نامی از وی برده می شود نه تجلیلی و نه ستایشی از زحمات ۲۷ ساله اش.

کافی است از جلوی باغشمال که رد میشوی حتما باید سرت را بچرخانی و نگاهش کنی۰ انگار باغشمال صدایت می کند که برگرد، شبیه سالمندانی که با نگاهشان می گوینداینجا تنها ولمان نکن و بی اختیار می ایستم. نگاهی به سردی و تنهاییش میکنم و وارد می شوم.باغشمال صدایت میکند نرده ها سرد، سکوها سرد، نیمکت ها سرد؛ نه صدایی و نه غوغاییانگار و نه انگار که روزی… .


روی یکی از سکوها می نشینم، نمی دانم چرا باغشمال را در هر فصلی زمستان می بینم. گوشم را روی سکوها می گذارم همهمه و شلوغی تمام آن شعارها شیر سماور، داغلاری سوکر و …
اما صدایی میان این همهمه بیش از پیش جذبم می کند و صدای آن روزها را دارد و ” دنگ دنگ دنگ ( سه بوق ) کوتاه زننده گل برای تراکتورسازی تبریز بازیکن شماره ۱۰ …… ” .
” تعویض در تیم ماشین سازی تبریز شماره …. از بازی خارج و به جای ایشان بازیکن شماره …. وارد بازی شد “.
این صدا برایم آشناست، صدایی که انگار تمام تصاویر آن روزها را با آن گره خورده و آشنا می شوند.


صدایی که تراکتور، ماشین و شهرداری بدون آن مثل مثل فیلم های صامت و سیاه و سفید دوران بدوی سینماست.
می بینمش آنجا کنار آن میز پلاستیکی ایستاده کنار نرده های رختکن. میکروفون بدست. تا آن زمان در باغشمال نه اتاقی داشت که نمور باشد و نه زیر پله ای ، بعدها که تبریز به یادگار کوچ کرد یک زیر پله ای شد جایی که باید آنجا میکروفون در دست میگرفت.
فصل های زیادی دید که پس سال ها می آمدند و می رفتند. از واسیلی تا فراز
از نمازوف تا رسول، سبز و سرخ و نارنجی. ایدم، پمپیران، موتوژن، پیستون سازی، از سیبیلوها تا بی سبیل ها، اشک ها و لبخندها و در آخر چه گریه ها و خون جگرها. مردی که زمستان دید و خزان و در نهایت بهاری که هنوز ندیده است. نه ستایش شد و نه تقدیر. رضا تقیون نامی آشناست برای تمام رسانه ها و اهالی قلم، مردی دونده ، محبوب و زحمتکش و البته خوش صدا. اغراق نیست اگر اورا (صدای باغشمال ) بنامیم.
تقیون متولد ۱۳۴۵، محله سید حمزه و ثقه الاسلام تبریز است.
مسئول بازنشسته تربیت بدنی در بلیرینگ سازی تبریز
آن روزها که بلبرینگ در دسته اول استان توپ میزد.
خودش می گوید یدا… جعفری که آن روزها مسئول راوبط عمومی هیئت فوتبال بود مرا به نماز خوانه برد و از من تست صدا و لهجه گرفت و گفت خودش هستی تقیون خود خودش.
از آن روز تا به حال نامهای زیادی را در تیم های مختلف و گلهای زیادی را در باغشمال و یادگار فزیاد زده ام.


روزی که کارش را در هیئت فوتبال به عنوان مسئول اتاق فرمان شروع کرد سردار جمشید نظمی رئیس هیئت فوتبال بود و سردار ششگلانی دبیر آن هیئت.
پای صحبت های رضا تقیون مسئول روابط عمومی هیئت فوتبال آذربایجان شرقی و مدیر رسانه ای این هیئت می نشینیم تا با شما از آن روزهای زنده باغشمال تا به جمعه سیاه یادگار بیاییم. ۲۷ سال حضور در هیئت فوتبال موهای سرش را سفید کرده تقیون دیگر آن جوان میکروفوون بدست باغشمال نیست به هر حال ۲۷ سال زمان کمی نیست.

از حال و هوای کاری آن روزها برایمان بگویید؟
اوایل که کارم را به عنوان مسئول اتاق فرمان شروع کردم یعنی سال ۷۲، آنموقع ها مثل حالا نبود که قبل از مسابقه لیست ترکیب تیم را در سایت فدراسیون و خبرگزاری ها بگذارند و ماهم آن لیست را در اختیار خبرنگاران قرار دهیم. قبل از شروع بازی میرفتیم و از تیم ها لیست نفراتشان را میگرفتیم ، می آمدیم و از روی آن چند بار با کاربن مینوشتیم و می دادیم به خبرنگاران. البته خبرنگار هم زیاد نداشتیم و نهایتا دو یا سه نفر عکاس داشتیم.
وقتی در مورد بازی ها و روند آنها از او میپرسیم این جواب را به ما میدهد.
اصلا در طول مسابقه حواسم به بازی نیست و به ندرت صحنه های گل را میبینم و ششدانگ حواسم به تحرکات در جایگاه خبرنگاران و عکاسان پشت دروازه است. اینطور بگویم که اصلا از بازی چیزی نمیبینم. یک بار غلام حسین دین محمدی به من گفت: میدانستی تنها کسی هستی در ورزشگاه ها که نام پاس گل دهنده را هم از بلندگوی ورزشگاه می گویی!!!

 

آقای تقیون تعلق خاطر یا علاقه قلبی تان به کدام تیم است؟
به واسطه شغلم نباید وابستگی قلبی و تعلقی به هیچ تیمی داشته باشم. اما چه در فوتبال و چه در فوتسال طرفدار تیمی هستم که آن روز در تبریز بازی دارم و به نوعی هوادار همه تیم های تبریز و آذربایجانم چون تعلقم به این خطه و شهر است.

از روزهای نه چندان دور باغشمال می گفتید و از فضای فوتبال تبریز؟
آن موقع ما ۶ یا ۷ دوره جام سرداران آذربایجان را برگزار می کردیم که واقعا سطح بسیار بالایی داشت. چند تیم تراز اول ایرانی به همرا تیم های از ترکیه، اوکراین، کشورهای آسیایی و آفریقایی دعوت می شدند. غیر از جام سرداران آذربایجان چند بازی از مسابقات مقدماتی جام جهانی را تیم ملی در تبریز برگزار کرد. و همینطور دربی تهران هم بود. آن موقع مثل حالا نبود که تراکتور هر سال بازی آسایی داشته باشد و بواسطه آن تیم های مطرح آسیایی به تبریز بیایند. یک دوره هم ال جی کاپ در تبریز برگزار شد که سنگ تمام این شهر بود. ایران، پاراگوئه، مراکش و آفریقای جنوبی تقریبا با نفرات اصلی شان در این مسابقات شرکت کرده بودند. روزهایی که باغشمال در حد انفجار پر میشد و بسیار هم مورد قبول AFC واقع شد .البته من هم با شما موافقم که آن روزها شور خاصی بر باغشمال حاکم میشد. نه فحاشی بود و نه شعارهای سیای ، پر بد از شعارهای حماسی که تماشاگران برای بازیکنان و مربیان می خواندند.
وقتی صحبت هایمان با رضا تقیون رفته رفته به بازی معروف تراکتور و نفت تهران نزدیک می شد بی اختیار غم آن روز تازه و دست نخورده در دل و چشمان ما و او زنده می شد.

از بهترین بازی که در تبریز بودید و برایتان پر بود از اتفاقات خوش برایمان بگویید.
خوشایندترین بازی برای من همان بازی تراکتور و نفت بود اما تا قبل از اتمام بازی و قبل از رخ دادن آن اتفاقات تلخ. نمیدانید چه لذتی داشت تمرین برای قهرمانی تراکتور، تمرین برای چیدن پازل های سکوی اهدای جام و تمرین برای تشویق ها و اعلام اسامی به رسم بوندسلیگا. بهترین دقایق فوتبالی عمرم بود و همه اینها را قبل از بازی تمرین کردیم اما از دقیقه ۹۰ به بعد بدترین روز زندگی ام بود.
از چهره غم زده اش میتوان حدس زد که شاید بغض آن مسابقه بارها در تنهایی اش شکسته باشد.

حالا که ناخواسته به آن بازی معروف رسیدیم از اتفاقات بعد از سوت پایان آن بازی برایمان بگویید اصلا آن روز چه شد؟
آن روز قرار بود بعد از بازی برای معرفی بهترین بازیکن زمین مراسمی از طرف ایرانسل، فارغ از نتیجه بازی برگزار شود. مراسمی نه برای اهدای جام بلکه برای معرفی بهترین بازیکن زمین.
قبل از پایان بازی مدیرعامل ایرانسل را از جایگاه به کنار زمین آوردم تا در شلوغی و همهمه سوت پایان بازی مشکلی برایشان از طرف یگان ویژه پیش نیاید. چون کسی را تا خالی شدن زمین به چمن راه نمیدهند. سوت پایان بازی که زده شد مردم به وسط زمین ریختند و پرچم های دور افتخاری که باشگاه آماده کرده بود به داخل زمین آمد. ۷ دقیقه بعد از زدن سوت پایان بازی و در حالی که مردم در حال شادمانی بودند مسئولین ایرانسل به من گفتند جایزه را که هنوز ندادیم و من هم از بلند گو اعلام کردم مردم زمین را خالی کنند تا جایزه ادینهو که بهترین بازیک مسابقه شده بود را به او بدهیم. اما گویا همین جمله کافی بود تا عدم مدیریت خیلی ها را من پاسخ دهم و قربانی آن اتفاقات شوم. پرچم دور افتخار را تراکتوری ها از نیمکت به داخلی زمین آوردند و شادی کردند، قبل از آن که من چیزی از بلندگو بگویم. سرپرست تراکتورسازی میتوانست از ۴ طریق نتیجه بازی اصفهان را پیگیر شود:
۱- از طریق دوربین صدا و سیما که نزدیک نیمکت بود و گوشی که تصویر بردار سازمان به گوش داشت.
۲- از طریق ناظر فدراسیون و ناظر کمیته داوران
۳- از طریق نیروی انتظامی بیسیم بدست
۴- از طریق نمایندگان باشگاه که پای گیرنده ها بودند.
بعد گفتند پسر تونی این فاجعه را به بار آورده. اما به نظر من این قضیه میتوانست از طریق سرپرست باشگاه به درستی کنار زمین مدیریت شود. حالا بماند که چرا اصلا تراکتور نتوانست بازی به آن مهمی که سه بر یک جلو بود را فنی و تاکتیکی مدیریت کند و چرا کاپیتان با سابقه تیم ملی که سابقه بازی در لیگ انگلیس را هم داشت باید آن دو کارت زرد را با رفتارهای کنترل نشده می گرفت و کمر تیم را میشکست؟!!!

به نظر شما انگ سیاسی کاری و دخالت فدراسیون در نتیجه آن بازی و اتفاقات بعد از بازی درست بود یا نه؟
من نمیتوانیم بگویم سیاسی بود و آن را عقلم قبول نمیکند. جام اصلی، سکوی اصلی و نفرات اصلی برای اهدای جام در تبریز بودند. هیچ کس باورش نمیشد که قهرمان این لیگ در خارج از تبریز مشخص شود. بعدها هم که کمیته حقیقت یاب تمام اتفاقات آن بازی را گردن من انداخت و فقط به خاطر آن یک جمله، منی که ۲۷ سال بی منت در اختیار مجموعه و هیئت فوتبال و در کل فوتبال تبریز بودم. در طول دوران خدمتم به خاطر این ۲۷ سال هیچ وقت توسط مقام و مسئول و باشگاهی تجلیل نشدم . گله مندم از آنهایی که تمام آن ۲۷ سال سفید و پاک را با آن انگی که به من زدند سیاه کردند. هیچ وقت از آنها نمی گذرم چون بعد از آن بازی چه فحاشی ها و توهین هایی که به من نشد.
به منی که فرزند همین خاک و سرزمینم و افتخارم همیشه به آذربایجانی بودنم بوده است. گذر از آن روزها برایم سخت بود اما هرچه بود گذشت. و حالا که بازی تراکتور و نفت تهران نزدیک است امیدوارم این بار تراکتور به جامی که حقش است برسد.

آقای تقیون به عنوان حرف آخر چیزی هست که با مردم در میان بگذارید؟
تشکر میکنم از مردم که همیشه به من لطف داشته اند و همین طور از خبرنگاران و اصحاب رسانه که تمتم دلگرمی این ۲۷ سال من بوده اند و اگر آنها نبودند من هم نبودم. تمام این سالها برایم خاطره انگیز بود با این که احساس پیری میکنم اما اگر از میکروفون دور بمانم و اسامی نفرات و گلها را نگویم آن موقع دلتنگ می شوم. نمی توانم از اصحاب رسانه دور بمانم و شغلم را با آنها و در کنار رئیسم حاج آقا ششگلانی دوست دارم.
گوشم را از روی سکو های سرد باغشمال بر می دارم . بهتر است باغشمال را با تمام خاطرات خوب و بدش و به امید بازگشت تمام آن فریاد ها و شادی ها تنها بگذارم. همه آن سال ها رفت و تنها خاطرات خوب و بد برای سبز و سرخ ها بجا ماند اما قطعا آنچه نخواهد مرد صداست . و آن صدای آشنا
بدرود باغشمال و برود روزهای خوب
البته کسی چه می داند … شاید روزهای خوب نزدیک باشد.

گفتگو: مهرداد خردمند