به گزارش عصرتبریز، مسجد کبود تبریز امروز جلوهای ویژه دارد. این مسجد که به خاطر معماری باشکوه و کاشیکاریهای فیروزهایاش و همچنین تاریخ کهن خود شناخته میشود، امروز میزبان جمعی از عاشقان امام حسین(ع) است. دلهای روشن این خادمان با اشک و عرق، با نوای دعا و لبخند، در کنار دیگهای نذری، در خدمت ساحت مقدس این امام همام گرد هم آمدهاند و صحنهای زیبا از ارادت و عشق را به نمایش گذاشتهاند.
نذرواره ۷۲ خوان احسان حسینی اینبار در دل این بنای تاریخی برپا شده؛ احسانی به وسعت عشق، اشتیاق و وفاداری. عطر محبت در فضا پیچیده و صحن مسجد، بازتابی از حضور کسانی است که بندگی را در خدمت به آستان حسینی معنا کردهاند.
زیر طاقهای آجری و تاریخی مسجد، دستهای پر از خلوصِ جوانان و پیران در کنار هم برای خدمت به آستان حسینی به کار گرفته شدهاند. در نگاههایشان تمرکز، در حرکاتشان آرامش موج میزند و در دلهایشان تنها نام حسین (ع) طنینانداز است.
در میان صحن مسجد، دیگهای بزرگ بر شعلههای ملتهب نشستهاند؛ بخار غلیظ غذا به آسمان میپیچد و عطر مهربانی در فضا جاریست. جوانان و کودکان با چشمانی براق از شوق، دور دیگها حلقه زدهاند؛ لبخندهایی بر لب دارند که حکایت از دلهایی عاشق خدمت است. اینجا هر قُلِ دیگ، طنین عشق است و هر نگاه، روضهای بیکلام برای کاروان کربلا.
کودکی در مسیر عشق
در گوشهای از صحن، کودکی با دستانی کوچک و چشمانی مصمم، با دقت خورشت را روی برنج میریزد. محمدحسین است، ۱۲ ساله و دانشآموز کلاس هفتم. لبخند بر لب دارد و نگاهش از ملاقه جدا نمیشود. میگوید: «از ده سالگی میآیم اینجا. بابام همیشه میگه خدمت به امام حسین، خدمت به دل خودته. دوست دارم آقام امام حسین ازم خوشحال باشه.»
او بیهیچ خستگی، کنار پدرش در میان کارتنهای بزرگ و ظرفهای پلاستیکی، حین کار آرام زیر لب ذکر میگوید. پدرش با افتخار نگاهش میکند و دستی محبتآمیز به شانهاش میزند؛ تصویری ساده، اما عمیق از تربیت نسلی که عشق به حسین(ع) را با دستهای کوچک خود معنا میکند.
دعوتی از دل
در گوشهای دیگر از محل بستهبندی غذا، نوجوانی ایستاده. عرق از پیشانیاش میچکد اما چهرهاش آرام است. میپرسم خسته نیستی؟ لبخند میزند، آستینهایش را بالا زده و میگوید: «اینجا خستگی معنا ندارد.»
اسمش سید طاهاست. میگوید: «۱۳ سالمه، کلاس هشتم. اولین بارمه که اومدم. پدرم و پسرعمهم گفتن بیا. خوشحال شدم که میتونم برای امام کاری کنم.»
با شور و اطمینان خاصی صحبت میکند، انگار که سالهاست در این مسیر بوده. از آرزویش که میپرسم، نگاهش را به آسمان میدوزد: «آرزو دارم امسال برم کربلا… میدونم امام منو دعوت میکنه.»
کنکوریِ عاشق خدمت
چند قدم آنطرفتر، جوانی در حال شستن قابلمهای بزرگ است. بخار از آب داغی که روی دیواره فلز میلغزد، آرامآرام بلند میشود.
مبین، ۱۸ ساله، دانشآموز کنکوری است و آرزوی قبولی در رشته پزشکی را دارد. میگوید: «اولین بارمه که به این نذرواره میام. از طریق دوستام آشنا شدم. قبلاً به موکبهای دیگه کمک کرده بودم، اما اینجا یه چیز دیگهست… یه حال دیگه داره. میخام با این کار به فرهنگ حسینی کمک کنم. یه قدم کوچیک برای نجات قلب خودم.»
وقتی از آرزویش میپرسم، نگاهی کوتاه به قابلمهها میاندازد و آهی میکشد: «تا حالا قسمت نشده برم زیارت امام حسین… دعا میکنم امسال اربعین دعوتم کنن.»
کهنهسرباز نذرواره
در میان جوانان، مردی میانسال با صورتی آفتابسوخته و دستی پینهبسته، مشغول چیدن بستههای غذاست. همه او را با نام «آقا رحمان» میشناسند. ۶۱ سال دارد و ستون وفاداری این نذرواره است. هر سال اینجاست؛ از اولین سال نذرواره تا امروز.
«نوکری امام حسین افتخاره. افتخار زندگی منه. نوکری امام حسین (ع)، بالاترین درجهست. برای همین همیشه هستم. به عنوان یه شیعه، وظیفهمه. هر سال اینجا میام و کمک میکنم. به خانوادهها میگم بچههاتونو بیارید اینجا… خیر دنیا و آخرت اینجاست.»
آقا رحمان بیش از ۲۵ بار به زیارت کربلا رفته است. با لبخند میگوید: «امیدوارم امسال هم نصیبم شه.»
نذری به وسعت دشتِ کربلا
در میان این شور و تلاش، عبدالله مظهری، رئیس هیأتمدیره مؤسسه «نذرواره ۷۲ خوان احسان حسینی تبریز» لحظاتی از میان تماسها، پرسشها و هماهنگیهای آشپزخانه فاصله میگیرد تا از ابعاد این رویداد بزرگ سخن بگوید.
او میگوید: «این نذرواره به یاد ۷۲ شهید کربلا برگزار میشود و بهصورت همزمان در ۷۲ شهر کشور در حال اجراست. امروز در مسجد کبود تبریز، سیونهمین مرحله نذرواره در حال برگزاریست. در این مرحله، ۷۲ دیگ غذا پخته میشود که برابر با ۸۶۰۰ پرس است. این غذاها بین مددجویان کمیته امداد و هیأتهای مناطق کمبرخوردار شهر توزیع میشوند.»
به گفته او، منابع مالی این طرح، توسط خیرین قرارگاه نیکوکاری شهید آقامهدی باکری و برخی هیأتهای مذهبی تبریز تأمین شده است.
مظهری در پایان اشاره میکند: «امروز ۷۲ نفر نیز به یاد یاران وفادار امام حسین (ع)، در این نذرواره در حال خدمت هستند.»
در پایان روز، وقتی دیگها خالی میشوند و ظرفها یکییکی در وانتها جا میگیرند، دلها هنوز لبریزند. لبریز از رضایت، لبریز از امید به زیارت، لبریز از شوق نوکری.
اینجا مسجد کبود است؛ اما امروزبیشتر از هر روز دیگر، مسجد دلهاست.
جایی که محمدحسینهای کوچک، سیدطاهای تازهوارد، مبینهای آیندهدار و آقارحمانهای وفادار، همه با یک دل آمدهاند. با یک نیت: خدمت. با یک عشق: حسین (ع).
نذرواره ۷۲ خوان احسان حسینی، تنها سفرهای برای اطعام نیازمندان نیست؛ اینجا، دلها بر آتش ارادت پخته میشوند. اشکها بیصدا جاریاند و دستها بیوقفه در کار. هر دیگ، روایت شور است؛ هر پرس غذا، تکهای از مهر اهلبیت.
و وقتی آخرین ظرف هم بار وانت میشود، هنوز یک چیز باقی میماند؛ انتظاری شیرین، آرام و بیکلام… انتظار دعوت. انتظار آن لحظه ناب که میان سیل عاشقان اربعین، دستی بر سینه گذاشته شود، در دل نجوایی شنیده شود: “این هم مزد نوکریات… خوش آمدی.”
- خبرنگار: قمر طالبی