به گزارش عصرتبریز، روزنامه سرخاب در شماره امروز خود با ۵ مطلب متفاوت موضوع کودکان کار را از زوایای متنوع تحلیل و بررسی کرده است که در ادامه میخوانید:
از انسانی که توئی قصهها میتوانم کرد
غم نان اگر بگذارد…
پری اشتری: آمارها گرچه گویا نیستند و اغلب با ابهامات بزرگی همراهند اما چشمها هر روز بر سر هر چهارراه، کنار هر پیادهرو و در هر گوشه و کنار شهر کودکانی را میبینند که سعی دارند با تکیه بر مختصر توان و تأثیرگذاری خود بر عابران و خودروهای عجول، چیزی به آنها بفروشند و پولی دریافت کنند. ارقام به ما نمیگویند که روز به روز بر تعداد کودکانی که با هر عنوانی سعی در کسب روزی دارند در حال افزایش هستند اما ناگفته نیز پیداست که امروز در هر قدمی که در خیابانهای این شهر برداشته میشود، فالهای بیشتر، دعاهای متنوعتر، آدامسها و خوراکیهای رنگینتر راه را سد میکنند تا کودکانی که کودکینکرده قدم در اجتماع بیرحم گذاشتهاند خردک امیدی در دلشان روشن شود.
موضوع «کودکان کار» یا «کار کودکان» موضوع دیروز و امروز نیست و نامگذاری روز جهانی منع کار کودکان نشان میدهد که این موضوع در دنیا به عنوان یک آسیب مطرح میشود. تا به امروز بسیار گفتهایم و بسیار شنیدهایم اما آنچه مسلم است اینکه در مقایسه با معیارهای جهانی در ایران هنوز راهکاری مشخص برای منع کار کودکان اندیشیده نشدهاست و کودکان کار و خیابان هر روز در میان کارگروهها و جلسات مختلفی که اغلب نتیجۀ مشخصی ندارند بزرگ و بزرگتر شده و به جوانانی بیآینده تبدیل میشوند.
به نظر میرسد یکی از موضوعاتی که چارهاندیشی را برای این آسیب اجتماعی پیچیده و سخت میکند، تنوع کار کودکان است. تقسیمبندیها نشان میدهند که درصد بالایی از کودکانی که در خیابانها دستفروشی میکنند، نیازمند بوده و برای امرار معاش تلاش میکنند که اکثراً خانواده دارند اما بدسرپرست محسوب شده و برای کسب درآمد و گذران زندگی کار میکنند. کودکانی نیز هستند که در خیابانها دستفروشی نمیکنند اما ناچار به کار هستند که این دسته اغلب به کارهای سنگینی مثل کارهای ساختمانی، باربری و …، اشتغال دارند. تحلیلهای انتظامی و قانونی از کودکان اجارهای و باندهای تکدیگری میگویند و همین موضوع باعث میشود تا شهروندان در دوندگیهای روزمرۀ خود در رویارویی با این کودکان در دو راهی عقل و احساس سردرگم بمانند و ندانند که کودکی که با آن مواجه شدهاند به راستی کودک کار است یا عنصری از یک باند تکدیگری یا مجرم.
در نظام بینالمللی، کار کودک به معنای کاری است که برای کودکان در گروههای سنی معین ممنوع است. کاری که توسط کودکان زیر حداقل سن قانونی معین برای آن کار انجام گیرد و یا به دلیل ماهیت یا شرایط خاص، آن کار برای کودک غیرقابل پذیرش و ممنوع است. کودکان کار اغلب به مدرسه نمیروند، وقتی برای بازی ندارند، از تغذیه و پوشش مناسب نیز برخوردار نیستند.
فارغ از باندها و مافیاهای موجود اگر کودکان کار و خیابان را که به دلیل فقر و نیاز مالی ناچار به کار یا دستفروشی و اشتغال به مشاغل کاذب (از قبیل پاک کردن شیشۀ ماشینها، دود کردن اسفند و …) یا مشاغل نامتناسب با سن خود هستند را در یک دسته قرار دهیم، میبینیم که از لحاظ اجتماعی هر یک از این کودکان به تنهایی میتوانند یک آسیب اجتماعی باشند. کودکان کاری که شاید برخی به چشم موجوداتی مزاحم به آنها نگاه میکنند، مشکلات و سختی های زندگی را با پوست و گوشت خود احساس کردهاند و گرچه هیچ فرقی با دیگر کودکان ندارند اما اغلب از تمام امکانات آموزشی، بهداشتی، شهری و غیره که حق طبیعی آنها نیز هست، محرومند. شاید هیچ یک از این بچهها معنای عدالت را نمیدانند. شاید هیچکدام ندانند که تبعیض و اختلاف طبقاتی یعنی چه؟ اما چیزی را با تمام وجود خود احساس میکنند که فردا زخم التیامناپذیری بر روح و جان آنها میشود. از همین گرههای روانی و اجتماعی است که بزهکاری و میل به تخریب خود یا دیگران جوانه میزند و به مرور رشد میکند. کودکان کار و خیابان امروز، فردا جوانانی خواهند بود که معنای عزت نفس و غرور را سال هاست فراموش کرده اند و در ازای تضییع حقوق انسانی خود، بیآنکه بدانند، قوانین نانوشته و باورهای جامعه را زیر پا خواهند گذاشت. چنین کودکانی به خاطر مشکلات اقتصادی که در حالحاضر نیز در حال افزایش هستند، نمیتوانند چرخه کار را رها کنند و به هر شکل و ترتیبی به دنبال کسب درآمد خواهند بود، در نتیجه نادیده گرفتن آنها نه تنها کمکی به حل این مشکل نمیکند بلکه باری بر دوش جامعه کودکان کار و کودکان خیابان اضافه خواهد کرد. به نظر میرسد که حمایت از کودکان بد یا بیسرپرست و کودکانی که به دلایل اقتصادی مجبور به کار کردن هستند نیازمند یک همت جمعی میان سازمانها و نهادهای خیریه است. مراجع قانونی، سازمانهای متولی، نهادهای خیریه و انجمنهای مردم نهاد در این رابطه باید دست به دست هم دهند تا در یک حرکت جمعی تا حد ممکن نیاز به کار کودک را برطرف کنند یا به کودکان در مقابل خطرات احتمالی جامعه آموزش دهند که تا دستِ کم بتوانند خود را از استثمارهای جنسی، اعتیاد، خشونت اجتماعی، پیوستن به گروههای سرقت و … مصون کنند. تأمین امکانات تحصیلی این کودکان تا حدود زیادی میتواند از میزان آسیبهای اجتماعی آنان کم کند.
دستیابی به تمامیت «منع کار کودکان» که ۲۲ خرداد ماه به این اسم نامگذاری شده شاید برای کشورهای جهان سوم یک رؤیا باشد و با افزایش فقر و معضلات اقتصادی حتی غیرممکن شود اما بدون شک پنهان کردن آمار و ارقام در این رابطه به جای کمک باعث خواهد شد که این آسیب همچون غدهای سرطانی در تمام جامعه ریشه کند و دیگر هیچ نسخهای برای درمان، کاربرد نداشتهباشد.
قصه کودکان کبود
سحر فکردار: شب از نیمه گذشته و خیابانها خلوت است. بی تابانه و کم طاقت پشت آخرین چراغ قرمزی که به خانه منتهی میشود میایستم. سرد است. از همان دیهای یخبندان تبریز که فقط بخار داغی که از روی استکان چای بلند میشود، از این سردی کم میکند. خیابان آنقدر خلوت است که دیدن پسر بچه هفت هشت ساله ایستاده روی خطکشی، در سرمای شب چنگ به دلت میاندازد. کلاه بافتنیاش را تا روی بینی پایین کشیده و تنها از دو سوراخ کوچک روی کلاه، چشمانش دیده میشود. از همین حفره کوچک چشم راستش را میبینم که ورم کرده و قرمز است. نه از آن ورمهایی که پس از گریه و بغض روی صورت جا خشک میکنند. انگار میکروبی سرسخت گرفتارش کرده یا نیش حشرهای موذی. هر چیزی که هست همین چشمها به چهرهاش معصومیتی بیشتر بخشیدهاند. آنقدر معصوم که وقتی جعبههای کوچک دستمال کاغذی را از پشت شیشه ماشین نشانم میدهد مجبور شوم شیشه را پایین کشیده و چند جعبه دستمال کاغذی بخرم. حالا یادم نیست به خاطر معصومیتش بود یا کلام کودکانهاش که گفت: «خانوم تا تمام اینها رو نفروشم نمیتونم برم خونه.» پول دستمال کاغذیها سهم او میشود و جعبههای کوچک سهم من. رنگ چراغ راهنمایی که تغییر میکند پسرک هم دورتر میشود و گم، بین تلاش ماشینهایی که از این ثانیههای سبز رفتن استفاده میکنند. حالا دیگر از آن چشمهای کودکانه خبری نیست و تنها تصویر دختر و پسر لاغر اندام روی جعبه، توی ذوق میزند که بینشان قلبهایی قرمز چیده شده.
کودکان کار در سالهای اخیر به یکی از ویژگیهای اصلی کلانشهرها تبدیل شدهاند. مثل مبلمان شهری، در هر گوشه و کنار پر ترددی میتوان آنها را دید که یا چیزی مثل آدامس و جوراب و فال و… برای فروش در دست دارند و یا کتاب و دفتر درسی را روی زمین پهن کردهاند. کتابهایی که معلوم نیست چقدر واقعیاند و تکالیفی که از سر واقعیت باید انجام شوند. روی پلهای عابر پیاده، سر چهارراهها، بین ترافیکی از ماشین و خیلی جاهای دیگر میتوانی آنها را ببینی.
باید در فرهنگسازیمان بازنگری کنیم
معاون سیاسی و اجتماعی فرماندار تبریز تابستان را فصل پر رونق کار برای این کودکان عنوان کرده و میگوید: در فصل تابستان که مدارس تعطیل است و حضور مسافر و گردشگر در شهر بیشتر میشود، این موضوع نیز شدت مییابد و کودکان تا پاسی از شب در پارکها و خیابانها کسب درآمد میکنند.
سعید برزگر با اشاره به اینکه موضوعاتی مثل کودکان کار پدیدههایی اجتماعی هستند که با برخورد سلبی چارهاندیشی نمیشود، یادآوری میکند: باید بررسی کنیم در کشورهای پیشرفته و توسعهیافته دنیا برای این مشکل چه راهکاری داشتهاند. آنها در قالب حقوق شهروندی فرهنگسازی کردهاند؛ یعنی قوانین بازنگری شده و پلیس به عنوان نماینده حاکمیت در مورد افراد و والدینی که شیوه صحیح فرزندداری را بلد نیستند تصمیمگیری میکنند. پس از آن دولت توسط پلیس علیه این خانوادهها اقدام کرده و از کودکان آنها نگهداری میکند. مگر ما میتوانیم چنین کاری کنیم؟
کودکان کار در چرخه رفت و برگشت به خانه و خیابان
سهیلا صفری مدیر حوزه امور اجتماعی شهرداری تبریز هم در این مورد میگوید: کودکان کار در تبریز از طریق واحد خدمات شهری شهرداری جمعآوری شده و زیر ۱۸ سالهها برای نگهداری به مراکز بهزیستی تحویل داده میشوند و بالای ۱۸ سال هم که کودک نیستند، به خیریه مستمندان تبریز معرفی میشوند. البته این برخوردها کاملاً دوستانه است و در مورد کودکان کار هیچ برخورد قهرآمیزی صورت نمیگیرد.
صفری ادامه میدهد: ولی اصولاً این کودکان جمعآوری نمیشوند و اگر همین حالا هم به سطح شهر بروید آنها را میبینید.
او با اشاره به آخرین آمار از کودکان کار تبریز میگوید: طبق آخرین آمار ۱۰۵ کودک کار توسط بهزیستی شناسایی شده که ۷۰ نفر از آنان با انتقال به مراکز بهزیستی ساماندهی شدهاند.
آن طور که مسؤولان و کارشناسان اجتماعی میگویند بهزیستی هم تا اندازهای توان نگهداری از این کودکان را دارد و پس از آن خانواده بچهها میآیند و فشار وارد میکنند و دوباره کودک به همان چرخه باز میگردد. برای پیگیری بیشتر این موضوع با محسن ارشدزاده مدیر کل بهزیستی آذربایجان شرقی تماس میگیرم ولی متأسفانه با عدم پاسخگویی ارشدزاده، تماسها بینتیجه میماند.
سعید برزگر با اشاره به همین موضوع میگوید: متأسفانه مشکل ما در صدا و سیما، رسانهها و مطبوعات است که کمپینی و طرحی فعال نمیکنند تا برای مردم اطلاعرسانی شود که برای اینها دلسوزی نکنند؛ چرا که مستمند واقعی سر چهارراه و خیابان نمیایستد.
او این ضعف را متوجه حوزه اطلاعرسانی میداند و یادآوری میکند: کمیسیون فرهنگی و اجتماعی مجلس باید در این خصوص پاسخگو باشد که در این زمینه چه اقدامی انجام داده است؟ وگرنه دولت بدون پشتوانه قانونی نمیتواند کاری انجام دهد؛ در هیچ جای دنیا دولت مسائل قانونی را حل نمیکند. از طرفی در رسانهها هم در این خصوص کار فنی انجام نمیشود و همه سوژه محور هستند تا تنها یک تیتر برای جذب مخاطب پیدا شود.
معاون سیاسی و اجتماعی فرماندار تبریز با اشاره به چالشهای موضوع کودکان کار میگوید: موضوع کودکان کار مثل تکدیگری است؛ وقتی با شدت هم برخورد میکنیم شاهد واکنشهای منفی از سوی مردم هستیم. پس تنها باید مراقبت کنیم تا این کودکان کمترین آسیب را ببینند. بهطور مثال کودکان کار خوشچهره مراقبت بیشتری نیاز دارند چرا که بیشتر در معرض سوء استفاده و آسیب هستند.
او با بیان اینکه در موضوع کودکان کار شهرداری، نیروی انتظامی، کمیته امداد و… همه پای کار آمدهاند ولی جنس موضوع خیلی خاص است، ادامه میدهد: اگر بخواهیم آنها را دستگیر کنیم مردم اعتراض میکنند و از طرفی کسانی که این کودکان را برای کار در سر چهارراهها میگذارند هم تنش و درگیری ایجاد میکنند. بیشتر این کودکان متعلق به خانوادههایی با پدران معتاد، مادران سرپرست خانوار و … هستند. بهطور مثال موردی داشتهایم که کودک توسط دایی خود به یک واسطه معرفی شده و توسط او سر چهارراهی ایستاده است. هر چند همین کودک روزانه درآمد قابل توجهی کسب می کند ولی تنها اندک مبلغی در این چرخه به دست او میرسد و بخش قابل توجه آن را واسطهها دریافت میکنند.
هر چند کارشناسان حوزه اجتماعی معتقدند در برخورد با کودکان کار ترحم را کنار بگذارید و از آنها خرید نکرده یا پولی به آنها ندهید ولی همواره شهروندانی هستند که نمیتوانند از کنار این کودکان به سادگی عبور کنند. کودکانی که شاید گاهی در پس نگاه ساده و معصومانهشان اندک حیلهگری هم نقش بسته باشد و گاهی سعی میکنند با کلام کودکانه خود دل بقیه را به دست آورند. شاید همین معصومیت و سادگی همان ترفندی باشد که والدین آنها به عنوان ابزاری برای درآمدزایی از آن استفاده میکنند.
نگاهی که تلخیاش تا ثریا میرود
فرینوش اکبرزاده: خورشید که میزند، همه بچه ها بیدار میشوند. دست و رویشان را آب میزنند و لباس میپوشند؛ بعضی به قصد مدرسه، بعضی به قصد ورزش، بعضی به قصد کار…
این آغاز قصه پر غصه کودکان کار است؛ آنها که هر صبح برای در آوردن اسکناسهایی کم تعداد، آرزوهای پر تعدادشان را توی دل نگاه میدارند و راهی میشوند.
آنها همانهایی هستند که توی ادبیات مردم «کودک کار» نامیده میشوند؛ بعضی که نامهربانتر قضاوت شوند، «کودک خیابانی» قلمداد میشوند و آنها که با دقت بیشتری دستهبندی شوند، «کودک بدسرپرست» نام میگیرند. نام این کودکان هر چه باشد، حقشان این نیست که از خروسخوان صبح تا بوق سگ، در چهارراهها فال بفروشند، شیشه ماشین را دستمال بکشند، خاک و آب را قاطی کنند و در قالبهای زمخت آجر بزنند، گونیهای بزرگ را جابجا کنند، یا پشتِ دار ِ قالی به قد کشیدن اسلیمیها و ختایی چشم بدوزند تا جایی که چشمشان سو دارد.
کودکان ِ کار، بخش تلخ و در سایه مانده زندگی امروز جامعه ماست. سایهای سرد و سنگین که زمستانها، دستان کوچکشان را زخم میزند و تابستانها خنکای روح خستهشان نمیشود.
کودکان ِ کار، «کودک ِ کار» بودن را انتخاب نکرده، به او تحمیل شده. بعضی از این کودکان، با همان قامت نحیف، تنها تکیهگاه خانوادهای هستند که چشم به دستان پر و پیمان او دارد، شب هنگام وقتی به خانه برمیگردد. برخی دیگر از بد ِ زمانه و نبود پدر و مادری که سایه سر باشند از بار سختیهای روزگار، ناچار دست روی زانو گذاشتهاند و خودشان چتر سر چند خواهر و برادر قد و نیم قد دیگر شدهاند. تعدادی هم از سر سودجویی افرادی معلومالحال، وارد خط و خطوطی شدهاند که آسیب است و برای خودشان و جامعه دردسر میسازد.
این کاروانِ کلمات و جملات تلخ و تصویرهای آزاردهنده، تا ثریا می روند؛ چرا که با وجود قوانین متعددی که در این مورد وجود دارد، گروههای مختلف مردمی و البته حامیان دلسوز و مردمی که دل ندارند نگاه خسته و دردناک کودکان را ببینند، ضمانت اجرایی قانون و منع واقعی کار کودکان، آنچنان که به آینده و بلندپروازیها و دنیای پاک آنها لطمه نزند، تصویری است که شاید روزی روزگاری بسیار دور محقق شود.
تمام معادلات و علتهای پیچیده و محاسبات سود و زیان در رابطه با کار ِ کودکان یکسو، و دیگر سو، نگاه غمزده پسرک واکسی، وقتی جلوی مدرسه مینشیند و راهی به داخل آن ندارد. کودکان، در این معادله مظلومترین هستند…
قانون و کودکان کار
گفتگو با پژوهشگر حوزه پیشگیری از وقوع جرم دادگستری
ندا فرشباف: شاید بسیاری از ما ندانیم که در چهارچوب قانون برای کودکانی که بهاصطلاح «کودک کار» نامیده میشوند، مواردی ذکر شده که اگر آن موارد رعایت شوند از رنج کودکان کاسته میشود.
در کنار اقدامهای دولت و مسؤولان، همه ما نیز به گونهای مسؤول آینده این کودکان هستیم و لازم است تا با تکریم و حفظ حرمت و کرامت انسانی با آنها رفتار و کمکشان کنیم. هرگونه رفتار از سر ترحم یا طرد میتواند این افراد را به سمت ناهنجاری و بزهکاری سوق دهد.
محمود کاتبیپور مدرس دانشگاه و از پژوهشگران حوزه پیشگیری از وقوع جرم در این باره میگوید: وقتی از عنوان «کودک کار» استفاده میکنیم، همه به یاد کودکان خیابانی که دستفروشی میکنند میافتند. اما بیشتر افراد و نهادهای مسؤول از بخش وسیعی از کودکان کار که در کارگاههای تولیدی، مزارع و کورهپزخانهها کار میکنند غافل هستند.
این پژوهشگر معتقد است در بسیاری از مواقع آسیبهایی که کودکان مشغول به کار در تولیدیها و کارگاههای ذکر شده میبینند بیش از آسیبهای کودکان دستفروش و دورهگرد است.
او ادامه میدهد: کار کردن کودکان زیر ۱۵ سال در قانون منع شده است و کار کودکان ۱۵ تا ۱۸ سال با شرایطی فقط در برخی مشاغل متناسب مجاز است؛ همچنین ساعت کار کودکان ۱۵ تا ۱۸ سال روزانه باید نیم ساعت کمتر از دیگران باشد.
این مدرس دانشگاه اضافه میکند: کودکان کار کمتر از ۱۵ سال عمدتاً در کارگاههای زیرزمینی، بهدور از هرگونه حمایت قانونی و اغلب مورد سوءاستفاده صاحبکاران نیز قرار میگیرند. از اینرو آسیبهایی که این کودکان متحمل میشوند بیشتر از آسیبهای دیگر کودکان کار است.
این کارشناس حوزه پیشگیری از وقوع جرم اظهار میکند: ضوابط قانونی مناسبی برای حمایت از کودکان کار داریم که اگر به درستی اجرا شود بخش زیادی از مشکلات آنها حل میشود.
کاتبیپور یادآور میشود: در برنامه ششم توسعه دولت ملزم به کاهش ۲۵ درصدی جمعیت کودکان کار و خیابان از طریق اقدامهای حمایتی شده است، البته موارد مطروحه در برنامه ششم به گونهای که مصوب شده؛ در مدت مقرر قابلیت اجرایی ندارد.
وی همچنین میگوید: کارگاههایی که این کودکان در آن کار میکنند یا مشمول مقررات قانون کار هستند که در اینصورت کودکان را بهصورت پنهانی و دور از چشم بازرسان کار، به کار میگمارند و یا اینکه از اساس از شمول قانون کار معاف هستند.
به لحاظ مالی نیز، درآمد کودکان کار بههیچوجه با نقش اقتصادی آنها در محیط کار و خانواده متناسب نیست. بهویژه در مورد آنهایی که در کارگاهها کار میکنند.
این پژوهشگر مهمترین نیاز این کودکان را حق تحصیل و آموزش و بهداشت و درمان دانسته و خاطرنشان میکند: این کوکان از بسیاری از حقوق اولیه محرومند و بیشتر آنها دچار سوءتغذیه و انواع بیماریهای جسمی و روحی میشوند و یا مورد سوءاستفاده و استثمار قرار میگیرند و یا این که برخی ممکن است از سوی باندهای بزهکار به سمت فروش مواد مخدر کشیده شوند.
کاتبیپور پدیده کودکان کار را محصول مناسبات ناکارآمد اقتصادی، فقر پایدار و کسری درآمد، خانوادهها در جوامع عنوان کرده و ادامه میدهد: حذف کودکان کار در این شرایط اجتماعی امکانپذیر نیست ولی باید تمهیداتی اندیشیده شود که این کودکان در کنار کار بتوانند از سایر حقوقشان برخوردار شوند.
وظایف شهروندان در قبال کودکان کار
کاتبیپور معتقد است برای حل مشکلات کودکان کار تنها مصوبات دولتی کافی نیست و شهروندان نیز باید برای حل این پدیده اجتماعی تلاش کنند. وی یادآور میشود کودکان کار متکدی نیستند و نباید با آنها مانند متکدی برخورد کرد، بلکه این کارگران کوچک، کودکانی هستند که چارهای جز روی آوردن به شغلهای اینچنینی ندارند.
وی ادامه میدهد: بسیاری از خانواده به اشتباه به این کودکان کمک نقدی میکنند، درحالیکه کمک نقدی مقطعی، دردی از آنها دوا نمیکند. این کودکان باید مورد حمایت قرار بگیرند ولی نه به صورت فردی و مستقیم، بلکه به صورت جمعی تا باعث تحقیرشان نشود. یعنی کمکها از طریق نهادهای مدنی مثل NGO های محلی و دولتی مثل بهزیستی و… ارائه شود.
وی همچنین میگوید: اصناف باید بیایند و به این کودکان از طریق طرح استاد- شاگردی کمک کنند. چندین واحد صنفی در هر شهر وجود دارد که میتواند مأمن این کودکان باشد. منتهی در مرحله اول این کودکان باید غربالگری و نیازسنجی شوند و از طریق واحدهای مددکاری، مهارتآموزی و با توجه به نیاز جامعه جذب کار شوند.
کاتبیپور ادامه میدهد: در بحث مداخلات کودک با خانواده باید به سمت توانمندسازی خانواده برویم. برای مثال باید به خانوادههایی که کودک کار دارند آموزش داده شود که چگونه این کودکان را از موارد آسیبزا حفظ کنند و کرامت انسانی آنها را پاسداری کنند.
مصوبات قانونی موجود برای کودکان کار
کاتبیپور با اشاره به مصوبات قانونی موجود درباره کودکان کار میگوید: در برنامه ششم توسعه درباره کودکان کار و خیابان مقرر شده که حمایت ها تا ۲۵% افزایش یابد تا کاهش ۲۵ درصدی آمار این کودکان را شاهد باشیم.
در بند ب ماده ۹۵ آمده است که دولت مکلف است به منظور پیشگیری و کاهش آسیبهای اجتماعی، نسبت به تهیه طرح جامع کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی با اولویت اعتیاد، طلاق، حاشیهنشینی، کودکان کار و مفاسد اخلاقی مشتمل بر محورهای ذیل اقدام کند. به گونهای که آسیبهای اجتماعی در انتهای برنامه به ۲۵% میزان کنونی کاهش یابد.
در بخش هشتم این اقدامات، ذیل عنوان «ساماندهی کودکان کار» آمده است: با اقدام سازمان بهزیستی و همکاری سایر دستگاهها تا پایان اجرای قانون برنامه، جمعیت کودکان کار حداقل ۲۵ درصد کاهش یابد.
آقای مسؤول پاسخگو باش!
گزارشی از عملکرد “کارگروه حمایت از کودکان کار” که یادداشت ماند
وحید بابایی: چند سال پیش یکی از دوستان فیلمسازم با گروهی که داشت رفته بود برای ساخت مستندی از یک مراسم خیرات و نذری در یک روستای دوردست. ویژگی آن مراسم این بود که زنان، بار مراسم را از ابتدا تا انتها بر عهده داشتند. صحبتها قبلاً انجام شده بود و برنامه خوب داشته پیش میرفته که به یکباره همهچیز بههم میخورد. چرا؟ چون مردان روستا به زنانشان اجازه نداده بودند که جلوی دوربین حاضر شوند و نهتنها ماجرای فیلمبرداری که خود مراسم هم داشته به فنا میرفته. البته دوستان فیلمساز دوربین را خاموش نکرده بودند و این موضوع را که چرا مردها به زنانشان اجازه نمیدهند جلوی دوربین بروند را سوژه قرار داده بودند و تا آخر هم پیش رفته بودند. اگر به سرنوشت این فیلم علاقهمندید باید بگویم که در چندین جشنواره جایزه گرفت و احتمالاً موفقتر از آن فیلمی در آمد که در ابتدا قصد بر ساختنش بود. و اگر میخواهید بدانید این را چرا تعریف کردم باید بگویم قرار بود این یادداشت، گزارش یا گفتگویی باشد در مورد کارگروه حمایت از کودکان کار در گفتگو با مدیرکل امور اجتماعی استانداری آذربایجانشرقی. اینکه سیاست این کارگروه چیست و تا حالا چهکار کرده و چهکار نکرده و چرا؟ اما جناب آقای بدرشکوهی نخواست مصاحبه کند. اصرار که کردم گفت با روابط عمومی هماهنگ شوم. بیشتر که اصرار کردم گفت سوال بفرست تا آخر وقت اداری. بیشتر از این که اصرار کردم شک کرد. گفت هویت شما برای ما محرز نیست و ما نمیتوانیم به شما اطلاعات بدهیم. حق هم داشت. چون ممکن بود من از یک شبکه معاند به ایشان تلفن زده باشم که بخواهم بدانم سیاست کاریشان چیست. و از همینجا از آن مقام محترم تقدیر میکنم که اینچنین هوشمندانه مرا پیچاند. راستش من که بهعنوان یک نفوذی توانسته بودم شماره تلفن ثابتی گیر بیاورم که منشیاش هم یکیدوباری به آن زنگ بزند و بگوید بله یا نه، نمیتوانستم شماره فکسی پیدا کنم و سوالاتم را برسانم. آقای مسؤول باید بگویم کاش خودت بهخاطر نانی که از این کار میخوری پیگیر باشی، نشست خبری بگذاری و مدام بخواهی برای فعالیتهایت مورد سوال واقع شوی، دستکم در وقت اداری. اجازه بدهی از تو بپرسند تحت لوای عنوان «ستاد ساماندهی متکدیان و کودکان کار» خواستهاید چه کنید؟ پاسخ دهید که چرا ساماندهی؟ چرا حذف نه؟ چرا برخورد نه؟ حالا که در عنوانتان از واژه «ساماندهی» استفاده کردهاید چطور اینکار را انجام میدهید؟ در وقت اداری و توی ساختمان و در جلسات موز و آمار یا احیاناً به خیابان هم سرکی میکشید و اتفاقات چهارراهها و پشت چراغقرمزها را هم ساماندهی میکنید؟ کارگاهها، دخمهها و سیل کودکانی را که با یکچهارم حقوق یک مرد ولی بیشتر از یک مرد کار میکنند را چطور؟ راستی تا حالا چند بار از عنوان «تبریز؛ شهر بدون گدا» در نطقهایتان و در مصاحبههای ارسال از طریق فکستان استفاده کردهاید؟ آقای مسؤول یاد بگیرید مورد سوال واقع شوید. یاد بگیرید برای رسانه احترام قائل شوید. ترس که نه، پشت گوش نیاندازید و نسبت به مسؤولیتی که دارید پاسخگو باشید. شما در بروز و واکاوی چندوچون اتفاقات، اگر بیشتر نه، کمتر از یک خبرنگار سهم ندارید. اگر با شما تماس گرفتهاند و میخواهند راجع به عنوانی که در مسؤولیتتان دارید سوال بپرسند و حتی خارج از وقت اداریِ تعریفشده برای شما، آن را پیاده و بهقول شما ساماندهی کنند و بهدست رسانههای داخلی بسپارند به این امید که شاید چند نفری آن را بخوانند، استقبال کنید.