عصرتبریز – پویا خوشپیمان – علی سلیمی: هرگاه صحبت از فقر به میان میآید اولین چیزی که به ذهن متبادر میشود، محلات حاشیهنشین شهرهاست اما با اسبابکشی فقر از حاشیه به متن باید اذعان داشت این روزها فقر از حاشیه شهر به سمت مرکز شهر و بافتهای فرسوده و قدیمی در حال گسترش است که بیشک زنگ خطری برای دولتمردان است البته اگر گوش شنوایی باشد.
امروز مهمترین بخش اصلاح در این کشور عبارت است از مبارزه با فقر و فساد و تبعیض ۱۳۷۹/۰۸/۲۴ «بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ مردم اراک»
کلانشهر تبریز به عنوان یکی از چهار شهر پرجمعیت کشور در حال حاضر میزبان بیش از ۴۰۰ هزار نفر در محلات حاشیهنشین و بافت فرسوده است که در بیش از ۱۸ محله به وسعت ۲ هزار هکتار در محلاتی چون طرلان درسی، منبع، سیلاب، یوسفآباد، خلیلآباد، داداش آباد، احمدآباد، کشتارگاه، عباسی، مارالان، حافظ، طالقانی، حجتی، کجوار، قرهباغی، آخماقیه و … با داشتن حداقلهای امکانات رفاهی، بهداشتی و خدماتی زندگی میکنند. به عبارتی ۵۰ درصد جمعیت تبریز در بافتهای فرسوده و حاشیهنشین زندگی میکنند.
وقتی صحبت از فقر میشود در ابتدا محلات حاشیهنشین شهرها در ذهن شنونده و مخاطب جای میگیرد. اما اخیراً این فقر از حاشیه شهر به سمت مرکز شهر و بافتهای فرسوده و قدیمی در حال گسترش است.
در قدیم فقر در روستاها بیشتر از شهرها بود اما امروزه جنس فقر در شهرها و روستاها متفاوت است، امروزه فقر در شهرها در حال گسترش است، اتفاقی که از آن با «کاهش فاصله بین فقر روستایی و شهری» نیز یاد میشود.
مهاجرت بیرویه از روستاها به شهرها به امید کسب شغل و درآمد بهتدریج موجبات شکلگیری حاشیهنشینی شده است، موضوعی که مانند زخمی بر پیکره شهر بهنوبه خود عامل اصلی آسیبهای اجتماعی است.
طبق آمار سرشماری نفوس و مسکن سال ۹۵، جمعیت شهرنشین با افزایش ۲/۶ درصدی به ۷۴ درصد رسیده و جمعیت روستانشین به ۲۵/۹ درصد کاهش پیداکرده است.
تعدادی از افراد محلات حاشیهنشین بهتدریج برای کسب درآمد و گذران زندگی به سمت خرید و فروش موادمخدر کشیده میشوند و به دلایل مختلف همچون قومی و قبیلهای بودن برخی از این محلات این معضل رفتهرفته فراگیر میشود، برخی دیگر نیز در این محلات به سمت دستفروشی و شغلهای کاذب روی میآورند، البته ناگفته نماند شماری دیگر از حاشیهنشینان به کارهای خلاف آلوده نمیشوند و همواره از طریق شغلهای چون کارگری، مسافرکشی و دیگر شغلهای کمدرآمد ولی شریف اقدام به کسب روزی حلال میکنند.
اما اینک فقر چمدانهای خود را بسته و قدمزنان از حاشیههای شهر به سمت مرکز شهر و بافتهای قدیمی و فرسوده درحرکت است!
با اندک دقتی میتوان دید که در محدوده اصلی و قدیمی شهرهایی مثل تبریز محلاتی وجود دارند که در حالی که در درون و قلب شهر واقع شدهاند ساختاری شبیه به حاشیهنشینی دارند و اطلاق حلبیآبادها یا زاغهها به آنها کار اشتباهی است.
بافتهای قدیمی یا همان تاریخی تبریز به دلیل اینکه ساکنان قبلی آنجا را ترک کرده و اغلب مهاجران به این محلات آمدهاند یا افراد کمدرآمد و بیبضاعت به آنجا رفتهاند، در حال تبدیلشدن به محلی برای اسکان مهاجران روستایی و اقشار کمدرآمد شهری است، این بافتها با اینکه در حاشیه شهرها قرار ندارند ولی در حقیقت بافت حاشیهای محسوب میشوند، یعنی بافتی که از نظر فضایی یا مکانی در مرکز شهر است اما در حاشیه قرار دارد!
به مرور زمان وقتی که فرسودگی بالا میرود، ارزش زمین، خانه و مسکن نیز کاهش پیدا میکند. در نتیجه روزبهروز به فرسودگی این محلات دامن زده میشود و افراد کمدرآمد و فقیر در این مناطق ساکن میشوند.
بافتهای تاریخی که دیرزمانی تابلوی هویت و فرهنگ یک شهر بودند، بهمرور زمان در حال ایجاد طبقه فقیرنشین در مرکز شهر هستند. همین امر مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حاکم در مناطق حاشیهنشین را در صورت عدم رسیدگی به آن در آینده گریبانگیر این محلات خواهد کرد.
این محلات دارای مشکلات مختلفی مثل نبود سرانههای استاندارد شهری و وجود مشکلات اجتماعی مثل موادفروشی است. بنابراین بیش از آنکه محیط این محلات زمینه نقد و بررسی باشد، اجتماع این محلات و گونههای همزیستی آنها زمینهساز مطالعات کارشناسان است.
تحقیقات میدانی دیگری در این محلات اثبات کرده است در حالی که این محلات مرکز انواع آسیبهای اجتماعی است، اما از طریق افزایش سرمایه اجتماعی این گروه قابلیت دستیابی به توسعه پایدار اجتماعی فراهم خواهد بود. به عبارتی تقویت زیرساختهای شهری در این محلات، حفظ ساختار و سنتهای فرهنگی، اتصال به شبکههای اجتماعی و هنجارگرایی زمینهساز بهبود ناپایداریهای اجتماعی این محلات خواهد بود.
بنابراین سرمایهگذاری مستقیم بخش عمومی برای بهبود کالبد این محله در کنار سرمایهگذاری غیرمستقیم در اجتماع ساکنان این محله زمینهساز بهبود پایدار و کم هزینه اجتماع این محلات در طولانی مدت خواهد شد.
برای تهیه گزارشی از این بافتها راهی محله(حجتیه) در قلب شهر شدیم تا از نزدیک روایتی از زندگی زیرپوستی این محلات داشته باشیم.
سایه آوار سقف خانههای ناامن بر سر خانوادههای فقیر
از کوچه پس کوچههای باریکی رد شده و وارد خانهای می شویم که حیاط کوچکی دارد، اتاقک کوچکی نیز سقفی برای اهل خانه شده، وارد اتاق می شویم، دیوارهای ترکخورده و سقفی که قسمتی از آن با گچ سفید بند زده شده به چشم میخورد، سقف اتاق به قدری سیاه شده که بالای طاقچه رنگ سفید گچ روی ترک سقف خودنمایی میکند.
دقایقی میهمان اهالی خانه بودیم، دو فرزند داشتند، خانه بوی کهنهگی میداد، مادر خانه از سختیهای زندگی میگفت، همین منزل کوچک را هم به کمک فامیل و آشنا خریدهاند از خودشان چیزی نداشتند، اما بنای خانه از نظر کارشناسان امر در حال تخریب بود. مدیرکل کمیته امداد استان نیز که همراه ما بود از احوالات زندگی و خورد و خوراک بچهها پرسید.
مددکار این خانواده نیز که ما را همراهی می کند، در این خصوص می گوید: پسر کوچک خانواده که “بیش فعال” است علاوه بر خدمات مربوط به این مسئله حق تحصیل ماهانه نیز دریافت میکند و دختر کوچک هم که ۶ ساله است دچار سوءتغذیه شده و بر این اساس از خدمات کمیته امداد بهرهمند می شوند.
طبق گفتههای مددکار با توجه به اینکه خانه در حال تخریب بوده، کمیته امداد در تلاش است تا با حمایتهایی خانه را تخریب و بازسازی کند.
میان همه صحبتها و حرفهای رد و بدل شده مسئلهای که همه را جذب خود کرد، مهر و محبت خواهر و برادر کوچکی بود که در کنار هم به تماشای تلویزیون نشسته بودند، هرقدر خواهر کوچک را صدا کردیم تا بیاید کنار ما، بدون اجازه برادرش حرکتی نکرد… با همه مهر و محبت آن خانه خداحافظی کردیم و راهی خانهای دیگر شدیم.
بخشندگی در اوج نداری!
چند دقیقهای با آن خانه فاصله داشت، دوباره از کوچههای تنگ و باریکی که دو نفر کنار هم بهسختی میتوانستند عبور کنند، گذشتیم و در خانهای دیگر را زدیم، مرد میانسالی که بهتر است بگوییم سختیهای روزگار پیرش کرده بود با عصایی زیر بغل در را به رویمان باز کرد و با گشادهرویی به داخل خانه دعوتمان کرد.
حیاط کوچک و اتاقی بهاندازه دو در یک متر! حتی فکر کردن اینکه چگونه شب را در این اتاق کوچک صبح میکردند سخت بود! پدر خانه به دلیل آسیبدیدگی از کار افتاده شده بود و نمیتوانست کار کند.
یک فرزند کوچک داشتند که برای تأمین مخارج تحصیلش در لیست طرح محسنین کمیته امداد بود، مادر خانه هم از خجالت در یک بخش خانه که بهعنوان آشپزخانه استفاده میشد، نشسته بود. دختر کوچکشان نیز همچون مادرش با حجب و حیا در گوشهای از آشپزخانه اتراق کرده بود.
مرد خانه از روزهای پررونق زندگی و بازار میگفت و سختیهای روزگار که او را به این روز انداخته بود، پس از دقایقی صحبت و همنشینی با آنها هم خداحافظی کردیم.
در گوشهای از اتاقک صندوق صدقه کوچکی روی طاقچه خودنمایی میکرد! صندوقی که برای کمک به نیازمندان تعبیه شده! و چه زیباست بخشندگی در اوج ندادی! چقدر دلهای بزرگی دارند انسانهایی که در اوج نداری، بخشنده هستند!
روایتی تلخ از سنگرساز بیسنگر
یک خیابان آن طرفتر دوباره از کوچههای قدیمی گذشتیم بعد از دقایقی به در خانهای رسیدیم، در را زدیم صدای گرفتهای از خانه میآمد، زن میانسالی درب خانه را به رویمان گشود، از آن طرف هم مرد خانه از بیرون میآمد، چفیهای روی سرش انداخته بود، کمی احوالپرسی کردیم، در این حین در مورد چفیهای که روی سرش انداخته بود، پرسیدیم که گفت: چون داخل جمجمه سرش فلز آهن وجود دارد، مجبور است زیر آفتاب چفیه را روی سرش بیندازد.
هم سرباز بوده و هم داوطلب، در جبهه روی لودر کار میکرده، اما جانباز اعصاب و روان و شیمیایی با گاز خردل بود و ۵۶ ترکش در نقاط مختلف بدن خود به یادگار داشت، میگفت حتی یک ترکش درست بالای قلبش جامانده است و با این وضعیت ۳۶ درصد جانبازی دارد البته برای کمیسیون نامهای دادهاند اما نمیتواند اهل خانه را رها کرده و برای پیگیری به تهران برود.
وارد خانه شدیم، قسمتی از خانه به دلیل ساخت و سازهای همسایه نشست کرده بود و حیاط خانه ریخت و پاش بود، همانطور که با مرد خانه و همسرش در حیاط صحبت میکردیم، دختری که مشخص بود به لحاظ ذهنی مشکل داشت با اضطراب به حیاط آمد و دوان دوان رفت کنار مادرش و گفت: اومدن منو ببرن! من نمیرم! مادرش هم با مهربانی دستش را گرفت و گفت: اینها میهمان هستند و برای بردن تو نیامدهاند، تو هرکجا که بروی من هم با تو میآیم.
همراهشان داخل منزل رفتیم، خانه پر از خالی بود! چند عدد کاناپه از کار افتاده گذاشته بودند برای نشستن، زیر پایشان هم یک موکت کهنه انداخته و دیگر هیچ چیزی نبود، نه فرشی نه چیز دیگر، لحظهای که نشستیم روی دیوار عکسی از پیکر آغشته به خون شهیدی جلب توجه میکرد، پرسیدیم این شهید کیست، مادر خانه با لحنی بیتابانه و پر از اندوه گفت عکس برادرم است که شهید شده، پدرم نیز شهید شده اما از او خبری ندارم آن روزها برای اینکه حال من بد نشود به من نگفتند کجا شهید شده است.
بسیار بیتابی میکرد، یاد پدر و برادرش هم حالش را دگرگونتر میکرد، مبتلا به سرطان هم شده بود، با آنهمه به فکر دخترانش بود، مبادا دلشان بشکند، هی میگفت اگر به من و دخترم یک اتاق بدهند مرا بس است دیگر چیزی نمیخواهم.
پدر خانه میگوید: چند وقت پیش رئیس بهزیستی همراه رئیس سابق شورای شهر به خانه ما آمده بودند و گفتند که دخترتان را به بهزیستی بسپارید تا نگهداری کنیم، برای آزمایشها هم ۲۰۰ هزار پول دادند که آن را هم بردم دادم به خودشان و گفتم که من محتاج ۲۰۰ هزار تومان شما نیستم!
چهار تا فرزند داشتند که تنها یکی سالم بود و دو نفر از آنها تحت پوشش بهزیستی، فرزند اول دانشگاه میرود و فرزند دیگرش که دختر ۲۵ سالهای ایت، از معلولیت ذهنی رنج میبرد، دو فرزند دیگرشان نیز معلولیت جسمی دارند،طبق گفته خودشان از چشمهای یکی از فرزندانشان خون میآید!
مدیر کل کمیته امداد آذربایجان شرقی به خبرنگار عصر می گوید: تبریز امروزه با مشکلات و چالشهای بزرگی در تمام ابعاد اجتماعی، اقتصادی، مدیریتی و فضایی- کالبدی گریبانگیر است؛ جمعیت زیاد، تراکم بالا، آلودگی و ازدحام، نابرابری اجتماعی اقتصادی، بافتهای شهری نامقاوم و مسئلهدار، گسیختگی فضایی، حاشیهنشینی و اسکان غیررسمی و البته تمرکز و تداوم فقر از مهمترین مسائل و معضلات این شهر به شمار میرود.
کلامی معتقد است: در بعد شهری هم اکنون یک سوم جمعیت شهری کشورهای در حال توسعه یعنی جمعیتی تقریبا یک میلیارد نفری در زاغهها و حلبیآبادها زندگی میکنند که سهم تبریز به بیش از ۴۰۰ هزار نفر است که رقم بالایی از حاشیهنشینی را شامل میشود.
او با بیان اینکه در شهر ما فقر واقعیتی زیر پوست شهر است و زندگی بیش از ۴۰۰ هزار نفر در حاشیه شهر در بدترین شرایط سپری میشود، ناکید می کند: فقر شهری چندی است که موضوع مورد بحث جامعهشناسان، اقتصاددانان و سیاستمداران در دنیا و ایران است. به علت تمرکز فزآینده و تاسفبار فقر در شهرها، بحث بر سر علل، عواقب و نیز راهحلهای مبارزه با آن به خصوص در دهههای اخیر بسیار مورد علاقه بوده است. اندیشمندان، سیاستگذاران و مدیران شهری اکنون به این نکته کاملاً اذعان دارند که ریشه بیشتر مسائل اجتماعی شهرها تمرکز فقر است بنابراین توجه بسیاری از مطالعات تجربی بر روی نواحی شهری فقیر، جایی که فقر حضوری مستمر و مداوم دارد، معطوف شده است.
کلامی که خود دانش آموخته اقتصاد است، می گوید: اگرچه فقر شهری در بین مناطق، کشورها و حتی داخل شهرها بسیار متفاوت و متنوع است اما زندگی فقیران شهری محرومیتهای مشترکی نیز دارد. محدودیت دسترسی به شغل و درآمد، شرایط زندگی ناامن، خدمات و زیرساختهای ناکارآمد و فقیر، شکنندگی در برابر خطراتی مانند بیماریها و مخاطرات محیطی از جمله این موارد است.
وی ادامه می دهد: با این وصف به نظر میرسد که فقر شهری در شهر تبریز که بیش از ۴۰۰ هزار نفر جمعیت آن حاشیهنشین هستند باید بیش از پیش مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد و پس از شناخت دقیق پهنههای فقیرنشین و عوامل مرتبط با آنها به تدوین استراتژی و راهکارهای عملیاتی برای کاهش فقرا همت گمارد که این امر هم در سطح حکومت ملی و هم حکومتهای محلی و مدیریت شهری قابل طرح و پیگری است و نیازمند همافزایی و تشریک مساعی هر دو سطح مدیریت است.
مدیرکل کمیته امداد آذربایجان شرقی در پایان با اشاره به شروع کار شورای پنجم و انتخاب شهردار جدید گفت: امیدواریم شورای شهر پنجم تبریز و شهردار جدید با یک تغییر اساسی در رویکردهای مدیریت شهری، راهکارهای اساسی را برای کاهش فقر شهری ارائه کند.