جمله ی ﺗﺎﺑﻠﻮ؛ ﻧﻘﺎﺵ ﺭﺍ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﺮﺩ! عکس؛خبرنگار را معروف کرد! ﺷﻌﺮ ِﺷﺎﻋﺮ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺯﺑﺎﻥ دنیا ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺷﺪ! ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻭ ﮐﺮد! ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻬﺎﺭ ﺭاه، مردمانی وزن میکنند سیری شکمشان را با ترازوی ﮐﻮﺩک گرسنه ای ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﻮﮊﻩ ﺑﻮﺩ! مصداق بارز قصه تلخ کودکان کار است! عصر تبریز: […]
جمله ی ﺗﺎﺑﻠﻮ؛ ﻧﻘﺎﺵ ﺭﺍ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﺮﺩ! عکس؛خبرنگار را معروف کرد! ﺷﻌﺮ ِﺷﺎﻋﺮ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺯﺑﺎﻥ دنیا ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺷﺪ! ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻭ ﮐﺮد! ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻬﺎﺭ ﺭاه، مردمانی وزن میکنند سیری شکمشان را با ترازوی ﮐﻮﺩک گرسنه ای ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﻮﮊﻩ ﺑﻮﺩ! مصداق بارز قصه تلخ کودکان کار است!
عصر تبریز: شانههای کوچک کودکان معصوم کم سن و سالی که با جثهای کوچک زیر آوار سنگین زندگی در خیابانهای شلوغ و پر از ترافیک سنگین استان آذربایجان شرقی گم میشود.
در خیابانهای شلوغ و پر از ترافیکها طولانی پشت چراغ قرمز و پیادهروهای شلوغ، گم شدن صدای کودکان در میان میلیونها نفر جمعیت شنیده میشود، اما تنها وضعیت استان آذربایجان شرقی نیست گویا هرکجا شهر بزرگتر باشد وضعیت کودکان کار پشت چراغقرمز، پیادهروها باریک تکرارشدنی است.
برای تهیه گزارش چند روز قبل خواستم مطلبی را بنویسم یکلحظه یاد سریال باران افتادم، برای همین دست نگه داشتم تا روز بعد شود؛ صبح با پرسوجو از کارشناسان بهزیستی که کودکان کار را کجا میشود پیدا کرد، به این فکر افتادم که پیدا کردن آدرس و نشانی بچهها سخت به نظر میرسد اما فکر میکردم دشوار نیست؛ بالاخره خواستم سری به این کودکان کار بزنم تا از نزدیک از از حالو احوالشان باخبر باشم.
همه به این بچهها نگاههای عجیبی دارند
همیشه این کودکان به سمت ما میآیند، این بار من به سمت این کودکان رفتم و با محمدعلی ۱۳ ساله آشنا شدم؛ اولش با عصبانیت من و سؤالاتم را نپذیرفت؛ بعد چند لحظه از او خواستم با جواب دادن به سؤالاتم به من کنک کند؛ حالا من و محمدعلی در گوشهای از خیابان ایستادهایم.
راستش محمدعلی سواد خواندن و نوشتن ندارد، اما خیلی خوب حرف میزد بالاخره با وی در مورد کار کردنش صحبت کردم؛ با چشمان پر بها گفت: اگر من هم پدر و مادر درست و حسابی داشتم اکنون این وضعم نبود؛ مثل همه بچه درس میخواندم و بازی میکردم، نه اینکه در میان دود و دم ماشینهای شهر پرسه و با افراد ناشناس سروکله بزنم.
در روزهای گرم تابستان همه به دنبال هوای خنک هستند سریعاً به خانه پناه میبرند و شب را در آرامش زیر کولر، خانه بدون دغدغه یا شاید با دغدغههایی که معمولاً همه شب زندگیهاست به صبح میرسانند، امادر همین روزها و شبها مردان کوچکی که به سن قانونی نرسیدهاند که خیلی زودتر از آنچه باید بار زندگی را به دوش گرفتهاند و در سرمای استخوانسوز زمستان و گرمای سوزناک تابستان باید خرج خانه و خانواده را تأمین کنند و مشغول کار در خیابانها هستند.
محمدعلی با دستان پینه بسته و قرمز شده همچنان باغیرت پای کار میایستد تا شب را با دست پر به خانه بازگردد.
محمدعلی یکی از کوچک مردانی است که چندی است نانآور خانه شده است.
قد و قوارهاش کمتر از سنش نشان میدهد، حداقل با جثهای کوچک به دنبال کسب درآمد است و این بچه بااراده بلند قوی که تنها با ۱۳ سال سن در برابر باد و سرما و گرما، باران یک تیشرت کهنه به تن دارد و در خیابانها و چهارراههای شهر میچرخد تا جعبه شکلاتش و شاخه گل ها را تا شب بفروشد و به خانه برگردد.
محمدعلی سپس ابراز ناراحتی میکند و میگوید: همه دوستانش بعد از چند ماه قرار است به مدرسه بروند و همه آنها با ذوق به فکر تهیه لوازم مدرسه از جمله کیف، کفش و لوازمالتحریر هستند.
او با چشمان پراشک ادامه میدهد: ایکاش روزی برسد که من هم از این وضعیت خلاص شوم.
این بار به سراغ کودک کاری میروم که با جثه کوچکش کنار خیابان مینشیند و چشمانش را به خیابان گره میزند و منتظر است در انتظار رهگذری که فالی بگیرد و با ترازو وزن کند.
کودکی که مجبور است از طلوع و غروب آفتاب برای نان شبش کار کند.
مدرسه و درسومشقش را هم در نایلونی پلاستیکی قرار داده و هرازگاهی نگاهی میکند.
اسمش علی است؛ ۶ سال بیشتر ندارد؛ تنها همدم بیکسیهایش ترازوی همیشگی اوست؛ هرروز در خیابان آبرسان تبریز به انتظار مشتری مینشیند.
و اینک بازی بد سرنوشت علی ۶ ساله را سیساله کرده است.
از او میپرسم چه کسی علی ۶ ساله به کار مجبور کرده است، علی با زبان شیرین کودکی عنوان میکند: برای اینکه شب مادر بیمارم گرسنه نخوابد. پدر معتادم بدنم را زیر کتک کبود نکند؛ حرفهایش غبار غم را روی قلبم مینشاند.
مدیرکل بهزیستی استان آذربایجان شرقی از ساماندهی ۴۰ کودک کار و خیابانی خبر داد و گفت: تاکنون ۴۰ کودک کار، خیابانی در این استان مشاهده شده است.
محسن ارشدزاده با اشاره به اینکه در حال حاضر یک مرکز نگهداری مربوط به کودکان کار در استان آذربایجانشرقی فعال است، یادآور شد: کودکان معرفی شده با طی کلاسهای آموزشی، مشاوره و مددکاری قرار میگیرند و برای مدت کوتاهی به خانه کودکان منتقل میشوند.
وی اضافه کرد: نگهداری کودکان فقط با حکم قضایی انجام میشود و ما نمیتوانیم کودکی را بدون حکم قضایی، نیروی انتظامی، اورژانس اجتماعی پذیرش کنیم.
مدیرکل بهزیستی استان آذربایجان شرقی با اشاره به توسعه مراکز نگهداری کودکان کار و خیابان، بیان کرد: در مورد نگهداری و سازماندهی این کودکان مشکلی نداریم و تا به حال نشده کودکی به ما معرفی شود، اما وی را تحویل نگیریم.
ارشدزاده اضافه کرد: درآمد بیشتر از این راه، انگیزه به کار بردن کودکان از سوی خانواده و یا باندها را افزایش میدهد، خوشبختانه در استان ما تاکنون باندی مشاهده نشده است.
وی با اشاره به اینکه وضعیت اجتماعی کودکان کار نسبت به گذشته روز به روز وخیمتر و شدیدتر شده است؛ متذکر شد: براساس شرایط فعلی جامعه و شناسایی شگردهای مختلفی که در شهرها برای سوءاستفاده از کودکان کار و خیابان وجود دارد باید اقدامات لازم را انجام دهیم.
مدیرکل بهزیستی استان آذربایجان شرقی با اشاره به حضور کودکان به مدت طولانی در خیابان و ارتباط آنان با افرادی که شناختی نسبت به آنها ندارند، افزود: این کودکان در طول شبانهروز در کمین خطر هستند.
ارشدزاده توضیح داد: باندهای خاصی هستند که بچههای معصوم را اجیر میکنند و با دادن خوراک و مکان خواب، این کودکان را برای کار در خیابانهای شهر به زور به کار واداشتهاند.
وی از حضور کودکان کار مهاجر از شهرهای کشور در تبریز خبر داد و تأکید کرد: در طول چندین سال اخیر به دلایل مختلفی کودکانی که از خانواده خود دل کنده و آواره کوچه پس کوچههای شهر شدهاند، روزی خبرشان از بهزیستیهای سایر استانها میآید، به طور مثال کودکان مهاجری از استانهای کردستان، آذربایجان غربی و جنوب کشور در آذربایجان شرقی ما رؤیت شده است.
مدیرکل بهزیستی استان آذربایجان شرقی در پایان تبیین کرد: استان آذربایجان شرقی در طول سالهای متوالی شاهد کاهش کودکان کار است و طبق آمار، استان ما رتبه سیام کشوری را در این زمینه دارد.
جمله ی ﺗﺎﺑﻠﻮ؛ ﻧﻘﺎﺵ ﺭﺍ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﺮﺩ! عکس؛خبرنگار را معروف کرد! ﺷﻌﺮ ِﺷﺎﻋﺮ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺯﺑﺎﻥ دنیا ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺷﺪ! ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻭ ﮐﺮد! ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻬﺎﺭ ﺭاه، مردمانی وزن میکنند سیری شکمشان را با ترازوی ﮐﻮﺩک گرسنه ای ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﻮﮊﻩ ﺑﻮﺩ! مصداق بارز قصه تلخ کودکان کار است!
گزارش: ناهید خدادای