لذت خوانش کتاب را نچشیده‌ایم
لذت خوانش کتاب را نچشیده‌ایم
نویسنده رمان «رد انگشت‌های اصلی» می‌گوید: لذت خوانش کتاب به ما چشانده نشده، نیاموخته‌ایم چه‌طور کتاب بخوانیم، از کتاب و کتابخوانی دور هستیم.

به گزارش عصرتبریز، حسین قربانزاده خیاوی معتقد است، نویسندگان کودک و نوجوان علاقه دارند فقط برای بچه‌های تهرانی کتاب بنویسند. مسائل و دغدغه‌هایی که آن‌ها در کتاب‌هایشان مطرح می‌کنند مسائل خاص بچه‌های پایتخت‌نشین است و از دغدغه بچه‌های شهرستانی و روستایی در کتاب‌های این گروه سنی خبری نیست.چاپ رمان « رد انگشت‌های اصلی» اثر حسین قربانزاده خیاوی، بهانه‌ای شد تا پای صحبت‌های این نویسنده حوزه کودک و نوجوان نشسته و درباره این کتاب بیشتر بشنویم.

ضمن تبریک برای چاپ کتاب جدید، پایان رمان‌«رد انگشت‌های اصلی» با کتاب است، اباذر نوجوان کتابی را از دست‌فروش کنار ارک می‌خرد و می‌رود بین مردم. چرا این تصویر را برای پایان کتاب انتخاب کردید.

کتاب یعنی حرکت، اباذر به نقطه‌ای رسیده بود که باید انتخاب می‌کرد، در رمان کتابی که اباذر انتخاب می‌کند ادامة مسیر او را نمایان می‌کند و نشان می‌دهد اباذر به ‌مبارزه روی می‌آورد یا مثل یک شهروند عادی می‌رود پی زندگی خودش.

در کشور ما قشر و طبقة خاصی به وجود آمده تحت عنوان طبقه یا قشر کتاب‌خوان. در کشورهای پیشرفته چنین قشر و طبقه‌ای وجود ندارد برای این‌که تقریبا همه کتاب می‌خوانند، کتابخوانی امری عادیست، برای همین طبقة کتابخوان هم وجود ندارد مردم در کوی و خیابان، در صف‌های انتظار، توی قطار و اتوبوس کتاب می‌خوانند، در کشور ما چنین جوی حاکم نیست، طبقه و مردم خاصی وجود دارند که به آن‌ها می‌گوییم قشر کتابخوان جامعه. اباذر به این طبقه تعلق دارد، دارای رفتار و ویژگی‌هایست که در نهایت در نظر عام غیرطبیعی قلمداد می‌شود.

این طبقه، یعنی قشر خاص کتابخوان، چرا در جامعة ما به وجود می‌آید؟

چون مردم کتابخوانی نیستیم، کتابخوانی در کشور ما نیاز محسوب نمی‌شود، یک عده‌ای به کتاب و مطالعه روی می‌آورند و به مرور از خیل مردم عادی دور از مطالعه، فاصله پیدا می‌کنند به این صورت قشر خاص کتابخوان به وجود می‌آید، بقیه خودشان را از کتاب و مطالعه بی‌نیاز می‌دانند. ما یاد گرفته‌ایم دنبال منافع آنی باشیم، کارهایی که تاثیر آنی و قابل رویت داشته باشند، کتاب بغیر از لذت آنی که ایجاد می‌کند تاثیرش به این زودی قابل مشاهده نیست، برای همین بین تودة مردم کتابخوانی رواج ندارد. لذت خوانش کتاب به ما چشانده نشده، نیاموخته‌ایم چه‌طور کتاب بخوانیم، از کتاب و کتابخوانی دور هستیم به این صورت قشر کتابخوان جامعه پدید آمده، در واقع نباید در یک جامعه قشری به نام قشر کتابخوان داشته باشیم، باید همة مردم اهل کتاب و مطالعه باشند.

واقعا چرا کتاب نمی‌خوانیم؟

با یک سرچ در اینترنت با ده‌ها مقالة تخصصی روبرو خواهیم شد که به این سئوال جواب مفصل بر اساس مشاهده و پژوهش داده‌اند.

ما مردمی اهل تخیل هستیم، برای مشاهده، یادداشت‌برداری، تامل، تفکر، کنجکاوی و جستجو تربیت نشده‌ایم، نه مدارس ما در این مسیر حرکت می‌کنند نه والدین چنین دغدغه‌ای دارند. در کتاب‌های درسی حجم مطالب در اولویت است نه کیفیت آن‌ها، کودک و نوجوانی تربیت می‌کنیم که قادر باشد به سئوال جواب بدهد نه این‌که سئوال بپرسد و دنبال دلیل باشد، در نهایت هم به سئوالات چهارگزینه‌ای جواب می‌دهد، در این پروسه کتاب جایی ندارد، نمی‌تواند هم مهم باشد چون میل به کتاب با پرسشگری به وجود می‌آید و ما بلد نیستیم سئوال بپرسیم، یا اصلا سئوالی نداریم برای پرسش. یاد گرفته‌ایم به پاراگراف‌های کتاب به سئوال‌های مهم علامت بزنیم، به در کل کتاب به سئوال‌هایی جواب بدهیم که علامت زده حفظ کرده‌ایم. از پاراگراف بالا و پایینِ سئوالی که جواب می‌دهیم بی‌اطلاع هستیم. چنین تربیت می‌شویم، با زدن تست به دانشگاه می‌رویم و در دانشگاه هم به یاری گزیده و جزوه فارغ‌التحصیل می‌شویم، بنابراین قرار نیست کتاب بخوانیم، نتیجه این نوع برنامه‌ریزی نسل و کشوری به دور از کتاب و مطالعه است.

پس چرا در این میان افرادی اهل مطالعه و بسیار کتاب‌خوان هستند؟

یعنی همان قشر خاص کتابخوان. عده‌ای در این میان متفاوت تربیت می‌شوند، مثل این است که در کشورهای پیشرفته عده‌ای هم کتاب‌نخوان بار بیایند. برخی از نعمت والدین کتاب‌خوان برخوردار هستند، برخی به اماکن فرهنگی و کتاب‌خانه‌ها دسترسی دارند، برخی به دلیل داشتن والدین، دوستان و مربیان مناسب اهل تامل و تفکر بار آمده‌اند، کنجکاو و جستجوگر، این افراد به دنبال جواب سئوال‌های خود به کتاب رو می‌آورند. عده‌ای لذت مطالعه را چشیده‌اند به هرحال اماکنی هم داریم که تلاش می‌کنند کودک را به کشف خود و محیط پیرامون تشویق کنند، آن‌ها لذت مطالعه را به مخاطب می‌چشانند، به این صورت افراد اهل مطالعه بوجود می‌آید.

نقش این افراد کتابخوان در این‌که بقیه را هم به مطالعه دعوت کنند چیست؟

روشن است افراد کتابخوان، نویسنده‌ها، افراد صاحب‌نام می‌توانند نقش موثر و هدایت‌گر داشته باشند. در تمام دنیا از این افراد برای تشویق و ترغیب مردم به مطالعه بهره می‌برند ولی در کشوری که هیچ‌کدام از زیرساخت‌هایش درست نیست گاه افراد حرفه‌ای کتابخوان نه تنها نقش و تاثیر تشویقی ندارند بلکه نقش مخرب و بازدارنده دارند، یعنی مردم عادی را از کتاب و مطالعه فراری می‌دهند یا بیزار می‌کنند.

چگونه چنین اتفاقی می‌افتد؟

افراد کتابخوان در کشور ما نماد روشنفکری هستند. این قشر با مردم عادی در فهم مسائل و تحلیل اتفاق‌ها فاصله گرفته است. طبیعی است توان فهم و دریافت مطالب بین قشر کتابخوان جامعه با بقیه متفاوت است، وقتی یک کتاب‌خوان حرفه‌ای کتابی را می‌خواند آن را تحلیل می‌کند، مخاطب‌های عادی نظرش را در مورد کتاب می‌شنوند یا می‌خوانند گاه این تحلیل‌ها به قدری غنی، پیچیده و ظریف است حتی خود نویسندة کتاب را هم شگفت‌زده می‌کند، وقتی مردم عادی مشتاق مطالعه همان کتاب را می‌خوانند به آن دیدگاه و دریافت از کتاب نمی‌رسند، این پدیده در بسیاری موارد دلسردی در مخاطب عام به وجود می‌آورد، چه بسا مخاطب عادی از کتاب و مطالعه گریزان ‌شوند. هیچ کس دوست ندارد تجربة تلخ عدم درک و توانایی‌اش را دوباره تکرار کند. اینجاست که لذت خوانش باید به کمک مخاطب عادی بیاید.

خیلی دوست دارم وقتی از خوانندة یک کتاب پرسیده می‌شود؛ از کتاب چه فهمیدی. بگوید، هیچی، فقط لذت بردم.

درک‌ و برداشت از یک کتاب متفاوت است، می‌توان کتاب خواند و فقط لذت برد، یعنی کتاب بخوانیم فقط و فقط برای لذت بردن، فقط برای گذران وقت، پر کردن وقت بیکاری. قرار نیست همه کتاب بخوانند و برداشت‌های فلسفی و پیچیده داشته باشند.

برای تربیت نسل کتابخوان و تشویق مردم به مطالعه چه باید کرد؟

مدرسه و صدا و سیما،‌ تا زمانی که این دو نهاد به جد وارد حوزة کتاب و کتابخوانی نشوند تمام اقدام‌ها حکم برنامه‌های جنبی را خواهند داشت. تغییر اساسی در کتاب‌های درسی، تغییر نگرش در امر آموزش، سهولت راه‌یابی کتاب‌های غیردرسی به مدارس، پرورش حواس پنجگانه کودکان در مدارس،‌ اختصاص زنگ یا روز کتاب‌خوانی در مدارس با حضور شعرا و نویسندگان. این برنامه‌ها باعث می‌شود کودک و نوجوان پرسشگر بار بیاید، کودک پرسشگر برای رسیدن به پاسخ سئوال‌هایش جایی برای مراجعه ندارد جز کتاب.

در کوتاه مدت هم صدا و سیما نقش اساسی دارد، صدا و سیما باید بدون چشم‌داشت کتاب را در بخش‌های تبلیغی قرار دهد، کتاب بخش لاینفک فیلم، سریال و برنامه‌ها باشد، با برنامه‌های مناسبتی نمی‌توان مردم را به کتاب و مطالعه علاقمند کرد. راه‌های دیگر در زیر این دو اقدام قرار می‌گیرند.

با مطالعه به چه آینده‌ای دست پیدا می‌کنیم؟

کتاب باورها را دگرگون می‌کند، داشته‌های ذهنی ما را که برای به دست آوردنش زحمت کشیده‌ایم زیر سئوال می‌برد، ما را مجبور می‌کند به درست یا غلط بودن اعتقادی بیندیشیم که مدت‌هاست با تعصب روی آن پافشاری می‌کنیم، گاه باورهای غلط برای دهه‌ها یک ملت یا کشور را به سکون وا می‌دارد، در چنین شرایطی کتاب و مطالعه حرکت به وجود می‌آورد، نوع نگاه را عوض می‌کند و باعث دگرگونی می‌شود، چنین مردمی توانایی ساختن آینده را دارند.