عصرتبریز، نفیسه انصاری: دیدن رمان «گوژپشت نتردام»، «دیوان حافظ» و غنچه های خشکشده گل محمدی بر روی میز، همراه با نسیم صبحگاهی خنک که از پنجره باز کنار میز بر روی صورت میوزید، مرا برای گفتگویی صمیمی و دوستانه مشتاقتر میکرد.
درست حدس زده بودم؛ میزی که خودش را از دیگر میزها در دفتر نمایندگی خبرگزاری مهر در تبریز متفاوت نمایان می کرد؛ متعلق به بهنام عبداللهی متولد ۱۹ فروردین ۱۳۸۰ است. پسر ۱۷ سالهای که هنوز خودش را نوجوان میداند اما اگر شما هم با او نشست و برخاستی داشته باشید، او را بزرگتراز سنش خواهید یافت.
تعامل با بزرگترها او را بزرگتر نکرده بلکه طعم بزرگی و بزرگشدن را از همان کودکی بتدریج چشیده و فهمیده و آن را به منصه ظهور رسانیده است. آنقدر که حالا دیگر بیشتر همکاران و مدیرانش بزرگی او را از رفتار، کمالات و شایستگی و قدرت قلمش درک می کنند و میشناسند.
بهنام عبداللهی در سالهای اخیر در حوزه رسانه در استان آذربایجان شرقی و حتی در سطح کشور آثار تحسینبرانگیزی تولید کرده است؛ بهطوری که نوشتههایش توانسته مخاطبان زیادی را به خود جلب کند و همکارانش در حوزه خبر به او لقب «پدیده رسانه» را بدهند. علاوه بر این، او شعر و داستان و … هم مینویسد.
به مناسبت روز خبرنگار، با او گفتگویی صمیمی و بسیار مفصل درباره زندگی و کار حرفهایاش داشتیم که در ادامه میخوانید.
*آقای عبدالهی ۱۷ سالگی متعلق به دوره جوانی است یا نوجوانی؟
تا ۱۸ سالگی اصولا میگوییم دوره نوجوانی ولی ۱۷ سالگی سن غم انگیزی است؛ مخصوصا برای من که نوجوانی تمام می شود. نوجوانی برای من دوره خاصی بود. فکر نمیکنم دورههای دیگر برایم اینطور باشد. نوجوانیام با کودکیام فاصله زیادی داشت و دوره خوبی بود.احساس میکنم هر چه که از دستم بر میآمد در این دوره انجام دادم. راضیام از عملکرد خودم.
*فکر می کنید از چه سنی وارد دوره نوجوانی شدید؟
نوجوانی از ۱۳ سالگی شروع میشود اما ۱۴ و ۱۵ سالگی برای من سرشار از حس نوجوانی، دور شدن از حال و هوای کودکی و افکار بزرگسالانه بود.
*پس فکر میکنید دوره جوانی شما از ۱۸ سالگی شروع میشود یا وارد دوره جوانی شدهاید؟ اصلا قائل به سن هستید یا نه؟
من به سن حساسم و مدام درمورد روزها و ماههایی که سپری میشود فکر میکنم. احساس میکنم بعد از ۱۸ سالگی احساس جوانی بکنم. فعلا به خودم نوجوان می گویم که دلم شاد باشد.
با لبخند آقای عبدالهی و مشخص شدن تکلیف خودم با سن ایشان وارد سوالهای بعدی میشویم:
*دوست دارید بیشتر شاعر خطابتان بکنند یا خبرنگار و یا نویسنده؟
من نوشتن را با داستاننویسی شروع کردم. از ۹ سالگی عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم. آنجا در جشنواره کتاب رضوی شرکت کردم و یک کتاب کوچک خاطره به نام «سفر به مشهد» نوشتم که رتبه کشوری کسب کرد. یکبار هم به جلسه نقد کتاب در مجتمع کانون رفتم که از آن موقع احساس کردم باید بنویسم و شروع کردم به داستاننوشتن که با روحیاتم سازگار بود. البته یادم میآید سوم ابتدایی که بودم معلمم مرا به نوشتن تشویق میکرد و اینطور شد که اول داستان نوشتم و بعدها احساس کردم در قالب شعر بهتر میتوانم حرفهایم را بیان کنم.
از اواسط ۱۴ سالگی بهواسطه هفتهنامه «دوچرخه» که ضمیمه روزنامه همشهری است با شعر نو آشنا شدم. شعرهایم را مرتب به هفتهنامههای «کوله پشتی» که ضمیمه روزنامه شهروند بود و دوچرخه میفرستادم و انصافا هم آنها استقبال میکردند. بعدها چاپ کوله پشتی متوقف شد اما همچنان در دوچرخه هستم و تا سن ۲۱ سالگی بعنوان خبرنگار افتخاری میتوانم همکاری کنم. خبرنگاری حرفهای را از پانا شروع کردم. اینکه با چه عنوانی خطابم کنند، بستگی دارد به نظر مردم، خودم نمیتوانم بگویم.
*خودتان دوست دارید با چه عنوانی شما را بشناسند؟
فکر میکنم مردم بهتر است مرا خبرنگار بشناسند؛ اما خودم و دوستان و اطرافیانم مرا شاعر هم میشناسند.
*چه تفاوتهایی بین شاعری و خبرنگاری و نویسندگی وجود دارد؟
هر ۳ اینها ذوق نوشتن میخواهند اما هر کدامشان روحیه خاص خودشان را می طلبند. اگر از نویسندگی منظورتان داستاننویسی باشد من داستان نویسی و روزنامهنگاری را خیلی بههم نزدیک میدانم چون با هردو جامعه را روایت میکنیم. البته روزنامه نگاری را صرفا در پوششدادن جلسات خلاصه نمیکنم.
در روزنامهنگاری ما میتوانیم بخشهای کوچک جامعه را روایت کنیم و این روایتها، جزئی از کل است و میتواند مشتی از خروار باشد. تنها تفاوت داستاننویسی و روزنامه نگاری تخیل است که در روزنامهنگاری عینیت به جای آن حاکم است. اما شعر خیلی فراتر از اینهاست. شعری که مینویسم دوست ندارم کلیشهای باشد؛ سعی میکنم عنصر اندیشه در شعرهایم حضور داشته باشد. دوست دارم شعرهایم حاوی پیامی باشند و باعث تامل و تفکر خوانندگان بشوند.
*بهنام عبدالهی الان کجاها مشغول به کار و فعالیت هست؟
مدتهاست از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دور شدهام اما سالی یکی دوبار سر میزنم. در خبرگزاری پانا با اینکه سن دانش آموزیام در حال اتمام هست اما هنوز سعی میکنم حضور داشته باشم. احساس میکنم زندگی حرفهایام را به پانا مدیونم و باید این دین را ادا بکنم.
در خبرگزاری مهر در زمینه گزارشنویسی، در کانون فعالان رسانهای شهرستان تبریز به عنوان معاون فضای مجازی ، در روابط عمومی شهرداری بعنوان گزارشنویس، در دوچرخه همشهری بعنوان خبرنگار افتخاری از تبریز و در رادیو تبریز بعنوان نویسنده برنامه رادیویی یاشاسین جوانلیق فعالیت میکنم. هدف نوشتن و تولید مطلب قوی برای عرضه است. مهم نیست کجا باشد. مطلب وزین میرود و مخاطبش را پیدا میکند.
*خب در بین اینهمه مشغله خودتان را دانش آموز نیز احساس می کنید؟
از سوالم خندهاش می گیرد:
بله. صد درصد. مخصوصا که در آینده نزدیک کنکور را پیش رو دارم، باید احساس کنم. اما برای مدرسه وقت کمی میگذارم. سعی میکنم در کلاسها حضور داشته باشم اما گاهی اوقات غیبتم زیاد می شود.
*نمی گویند این دانش آموز چرا اینهمه غیبت دارد؟
البته در مدرسه با فعالیتهای بیرون از مدرسه من زیاد آشنایی ندارند. خودم هم مایل نیستم که بدانند. جو مدرسه یک فضای عمومی است و طوری نیست که این صحبتها مطرح شود اما چون در کارها و مراسمهای مدرسه همیشه همکاری دارم با غیبتهای من کنار میآیند و انضباطم هم همیشه ۲۰ است. من برای مطالعه درسی فقط دو ساعت قبل از امتحان وقت میگذارم و تا الان هم با این روش مشکلی برای من پیش نیامده است. راضیام.
*رشته تحصیلی شما؟
علوم انسانی
*جایی گفته بودید سال ۹۴ من را شاعر کرد؛ حالا بنظر خودتان چه سالی و یا چه کسی شما رو خبرنگار کرد؟
۹۵ و پانا من را خبرنگار کرد.
*آیا مدرسه در پیدا کردن استعداد شما در نویسندگی نقش زیادی داشته یا خانواده؟ چون گفتید انشاء نویسیتان هم خوب بود!
هیچکدام. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استعداد من را کشف کرد. کانون استعدادها را پیدا میکند اما برای پرورش استعدادها متاسفانه برنامهای ندارد.
مدرسه هم که اصلا بستری برای پیدا کردن استعدادها ندارد. کانون و بعد هفتهنامه دوچرخه در نوشتن خیلی به من کمک کردند و تاثیر گذاشتند. بسیاری از نویسندههای دوچرخه در تهران بودند و من در تبریز اما چون هر هفته مطالب همدیگر را میخواندیم و حس رقابت بینمان ایجاد شده بود، مینوشتیم و از طریق ایمیل هم ایراد و اشکالاتمان را میگفتند.
*شما در خبرگزاری پانا برای دانش آموزان مباحث خبرنگاری تدریس می کنید، دوست دارم بدانم در کلاسهایتان خصوصیات بارز یک خبرنگار را چه چیزهایی معرفی می کنید؟
من در حدی نیستم که به دانشآموزان آموزش بدهم اما در حد انتقال تجربیاتم سعی میکنم بعضی مسائل را مطرح کنم تا آنها هر چه زودتر این مقطع را طی کنند. من بیشتر در کلاسها به گزارش نویسی واهمیت انتخاب سوژه و مطالعه کتابهای روزنامه نگاری و رمان و داستان تاکید میکنم.
اما از نظر خودم ویژگیهای بارز یک خبرنگار خوب اول از همه داشتن ذوق و استعداد نوشتن است، کسی که فکری داشته باشد اما نتواند بنویسد و عرضه کند بیارزش است. خبرنگار توامان باید دارای چندین استعداد باشد. خوب مشاهده کردن، در حد قابل قبول نوشتن و نگاهی جدید که با فکر و اندیشهای همراه باشد و با هر بادی اینطرف و آنطرف نرود و مستقل باشد.
*استادتان درکار خبرنگاری و روزنامهنگاری چه کسی یا چه کسانی بودهاند؟
کسی اگر بخواهد وارد این رشته شود حتما نیازی به کلاس ندارد. با مطالعه کتابهای تخصصی میتواند به مقدار زیادی یاد بگیرد. اما در این رشته مخصوصا در سالهای اول که شروع به نوشتن می کنید به استادی نیازمند هستید که مطالب شما را بخواند و خوب نقد کند و اشکالات کارتان را به شما جهت پیشرفت بگوید. من در این مورد مدیون خانم اعظم عابدینی هستم. استاد مسلم روزنامه نگاری، یک معلم پر از شور و نشاط و انگیزه و ساکن تهران. بنظر من حتما اساتید خوب ما کسانی نیستند که خودشان تولید محتوا داشته باشند، اساتیدی هستند که با معلومات خوبشان بصورت تئوری به ما که عملا در کار هستیم راهکار نشان می دهند. خانم عابدینی مدیر آموزش پانا در تهران بودند و در واقع استعداد خبرنویسی من را ایشان کشف کردند. اما متاسفانه مدیرعامل جدید پانا رویهای در پیش گرفته که بخش آموزش را حذف کردهاند و این برای رسانههای ایران گران تمام خواهد شد.
متاسفانه ما در شهرمان حس کمک کردن به هم و تشویق همدیگر را برای ادامه کار نداریم چون روحیه برد-برد نداریم. نمیتوانیم همدیگر را با موفقیتهایمان قبول کنیم. اما در پایتخت افراد روحیه بهتری برای کارهای گروهی دارند. آنها در شهر بزرگی رشد میکنند، اگر اینجا در خبرگزاری مهر ۴ میز وجود دارد در دفتر تهران ۴۰ میز وجود دارد. آنها برخلاف ما تنگنظریشان خیلی خیلی کمتر است.
چه شبهایی که خانم عابدینی بخاطر نقد یادداشتهای من از تهران تماس میگرفتند و در مورد خط قرمزهایی که من بخاطر سنم در مورد سیاست و … نمی دانستم من را راهنمایی میکردند. ایشان برای من از جان مایه گذاشتهاند و من هیچوقت زحماتشان را فرموش نمیکنم.
*و بهترین مشوقتان در کار خبرنگاری در تبریز؟
من از ابتدا خودم مشوق خودم بودم. البته خانوادهام در این کار برای من هیچ محدودیتی ایجاد نکردهاند و من هم ثابت کردهام که اهدافم در کار کاملا مثبت است. این روزها اما در عالم خبر دلسوز و مشوقی کنارم هست که واقعا دوست دارد در حوزه خبر و رسانه در استان اتفاقهای خوبی بیفتد. برخلاف خیلیها در این حرفه منافع خودش را در نظر نمیگیرد و دوست دارد همه همکارانش موفق باشند: پویا خوشپیمان که سواد رسانهای بالایی دارد، به بار حقوقی مطالب آگاه است، جو رسانهای را خوب میشناسد و مشاور خوبی برای من و سایر همکارانم است. جا دارد در این مصاحبه از او تشکر بکنم.
*فکر می کنید در گذشته مردم چرا روزنامه می خواندند و الان چرا نمیخوانند؟
در گذشته محدودیت وجود داشت، شاید روزنامه اولین و آخرین انتخاب بود اما رفته رفته با افزایش رسانهها و مخصوصا در این پنج سال گذشته ظهور شبکههای اجتماعی، روزنامهها جایگاهشان را از دست دادند.
در کنار این، روزنامه یکرسانه تکمخاطبی است. مخاطب اکنون معنی قدیمی خودش را که صرفا خواننده، بیننده و شنونده بود از دست داده و به مخاطب فعال تبدیل شده است. مخاطب یعنی ارتباط دوسویه داشتن که پایگاههای خبری مثال سادهای هستند در این زمینه، مطلبی نوشته میشود و مخاطب دیدگاه خود را زیر مطلب مینویسد. بنابراین تعدد رسانهها و نزول کیفیت روزنامه ها که نمی توانند تولید محتوای جذاب داشته باشند دلیلی بر نخوانده شدن آنهاست.
اما من فکر میکنم این دوران، دوران گذار است برای ما؛ دنیا تا این حد از روزنامه جدا نشده. چاپ ۳۰۰ میلیون نسخه روزنامه در ژاپن نشان میدهد که آنها توانستهاند در بین اینهمه رسانه مجازی و الکترونیکی و سایبری باز هم روزنامه را حفظ کنند، پس ما هم میتوانیم بهشرطی که جذاب بنویسیم، مدیریت کلان کشور به روزنامهها اهمیت بدهد و روزنامهنگاران و خبرنگاران از ابعاد مختلف تامین شوند.
*پس فکر می کنید اگر محتوای خوب تولید شود، مردم دوباره روزنامه بخوانند؟
صد درصد! ما در خبرگزاری بازدیدهایمان خیلی بالا نیست اما بعضا وقتی مطلب خوب بزنیم میبینیم ۱۰ هزار تا ۲۰ هزار بازدید داریم. این نشان میدهد اگر مطلب خوب باشد خواننده هم دارد. اگر کیفیت بالا برود؛ معرفی مطلب توسط افراد به همدیگر و تشویق برای خواندن هم خیلی موثر است.
*شما این روزها بیشترگزارش کار میکنید و گزارشهایتان ویژگیهای خاص خودش را دارد، سوژههایتان تکراری نیست، نتیجه گیریهای خوبی دارید، میدانی بودن گزارش نیز رنگ و بوی خاصی به گزارشتان میدهد و انصافا خوب گزارش می نویسید و گزارش خوب؛ چرا؟
این محبت شماست. یک دورهای من به یادداشتنویسی معروف بودم اما سیاستهای خبرگزاری همیشه روی خبرنگار تاثیر میگذارد. مهر از من گزارش میخواهد و البته گزارش قابل استنادتر از یادداشت است و بر مبنای واقعیتهاست. کسی که یادداشتنویس بوده گزارش نویسی برایش چندان مشکل نیست البته این را هم بگویم که گزارشنویسی قله مهارتهای روزنامهنگاری است و باید تمام استعدادها در وجود شما باشد.
*مخاطبان اصلی گزارشها، نوشتهها و شعرهای شما معمولا چه کسانی هستند؟
من فکر میکنم مطالب خبری من را بیشتر دوستان رسانهای میخوانند چون به خودم هم انعکاس میدهند. فکر نمیکنم که مردم کوچه و بازار گزارشهای من را بخوانند اگر مردم عادی هم بخوانند (که متاسفانه نمیخوانند) جزو قشر کارمند هستند.
در دنیا مهم تر از تولید محتوا عرضه آن است. ما در استانها بستری برای عرضه نداریم، فقط یک سایت که آن هم تعداد بازدید کنندگانش مشخص است. ما در تبریز دومیلیون نفر جمعیت داریم که یکصدم آن جمعیت هم سایت را نمی بینند ولی همیشه امیدوار هستم که گزارشها و کارهای خوب در فضای مجازی باز نشر شود تا از این طریق شاید افراد بیشتری بخوانند.
*فکر می کنید شعرهایتان قابل فهم برای نوجوانها است؟
با خنده جواب می دهد:
بعضی وقتها خودم نیز نمیفهمم. من شعر را از یکزمانی به بعد برای بزرگسالها نوشتم. البته یک دورهای برای دوچرخه صرفا شعر نوجوان مینوشتم و شاید علت اینکه در حال حاضر در دوچرخه کم رنگ شدهام این است که کمتر میتوانم شعر نوجوان بگویم و وارد حال و هوای شعر بزرگسال شدهام. بنظرم مخاطب باید با خواندن و مطالعه فهم و درکش را بالاتر ببرد نه اینکه ما سطح نوشتاری خودمان را پایین بیاوریم.
*سانسور؛ رابطه شما با این واژه چگونه است؟ پیش آمده مطالبتان سانسورشود؟ چرا و چه زمانی؟
بنظر من سانسور یک کلمه ضد مردمی است و احساس میکنم حس خوبی پشت این واژه نیست. سانسورچیها دوست ندارند مردم از همه چیز با خبر شوند. البته من منظورم سانسور در حوزه خبر است نه فیلم و… که اینها بحث دیگری میطلبند. سانسور در خبر یعنی بخشی از اطلاعات را از مردم پنهان کردن و این کار بیرحمانه و غیر انسانی است. متاسفانه در عرصه خبر در کشور ما سانسور بسیار اتفاق میافتد. این روزها مدیران رسانهها و خبرنگاران خود دچار خود سانسوری شده اند و جامعه این فیلتر را برای ما ایجاد کرده که خودمان بعضی حرفها را نزنیم آن هم به بهانه منافع شخصی یا مصالح جامعه. خودسانسوری باعث شده که نیازی نشود کسی مطالب من را سانسور کند. خبرنگار بعد از یک مدت کار کردن در رسانهای با سیاستهای رسانه آشنا میشود و میداند چه باید بنویسد و چه ننویسد.
*اهل سیاست هستید؟
سیاست برای سن من زود است اما معتقدم در کل زندگی سیاست وجود دارد حتی عشق هم پدیدهای فارغ از سیاست نیست. به سیاست علاقه دارم. اگر روزی بسترش برایم فراهم شود به سیاست نه نمیگویم.
*بهترین تیتر و گزارش و مصاحبهای که خواندید؟
من تیترهای یککلمهای و دو کلمهای را خیلی دوست دارم. مثل تیترهای روزنامه «وطن امروز». گزارشهای روزنامه شهروند را خیلی دوست دارم و به همه توصیه میکنم که بخوانند چون بیشتر اجتماعی است و سیاسی بازی آن کمتر است. از گزارش کولبرها و گورخوابهای شهروند خیلی خوشم آمد. بنظرم گزارشی موفق است که جامعه را به چالش بکشد و موج ایجاد کند. من خودم گزارشهایی را کار کردهام که در سایت بازدید چندانی نداشتهاند اما در استان و یا شهر چالش ایجاد کرده و حتی رسانههای دیگر مثل صدا و سیما را به توجه به آن موضوعات کشاندهاند.
* بهترین تیتر یا گزارشی که خودتان زدهاید یا نوشتهاید؟
– سماور سازی به نام جلیل مثنی سماورهای خاصی با اشکال مختلف میساخت و من درباره او گزارشی نوشتم و تیتر زدم: «سماور سازی که سازی عجیب می زند» و «جلیل مثنی المثنی ندارد». در مورد قطعی برق تیتر برق «کجا میرود» را زدم و حس خوبی نسبت به آن دارم.
*چقدر وجدان اخلاقی در بین خبرنگاران وجود دارد؟
متاسفانه وجدان اخلاقی کم شده و علت این مسائل مالی هست که البته دلیل موجهی نیست. اما واقعا خبرنگاران از بابت مالی تامین نیستند و این علتی هست که بعضیها برای امرار معاش کارهای غیر حرفهای و غیر اخلاقی انجام میدهند ومتاسفانه خبرنگاران آن رسالت واقعیشان را رفته رفته فراموش میکنند.
*در کشور ما خبرنگاران چقدر امنیت دارند؟
در جامعه ما خبرنگار به آن صورت امنیت شغلی و حقوقی ندارد. مثلا خبرنگارانی که در نمایندگیهای خبرگزاریهای معتبر کشور در استانها مشغول به کار هستند، مرکز آنها را به رسمیت نمیشناسد و اگر جایی در حین کار پای خبرنگاری شکست یا کسی از او شکایت کرد خبرگزاری به هیچ عنوان مسئول نیست و از خبرنگار حمایت نمیکند. خبرگزاری فقط سرپرست را قبول دارد و به رسمیت می شناسد. البته اخیرا به بنده برای اولین بار در کشور بعنوان یک خبرنگار استانی کارت خبرگزاری مهر داده شده است و در تهران ثبت شده اما فکر نمیکنم بار حقوقی چندانی داشته باشد.
*شما بیمه هستید؟
من بیمه نیستم همچون خیلی از دوستان و همکاران خبرنگار.
*میان همکاران خبرنگار و روزنامهنگار چقدر احساس آرامش میکنید؟ در مورد مشکلات و دغدغههای این قشر هم صحبت کنید؟
من با دوستان و همکاران خبری راحتم اما متاسفانه بعضی بد خلقیها در میان این قشر هم دیده میشود. همانطور که قبلا هم اشاره کردم روحیه برد-برد در بین دوستان هماستانی کمتر دیده میشود.
مشکلات اصلی این گروه مسائل مالی است و اینکه هیچکس این قشر را به رسمیت نمیشناسد، حقوقی معین ندارند، بیمه ندارند و هیچ جایی به عنوان خبرنگار ثبت نشدهاند. در تعریفها می گوییم خبرنگار رهبر فکری جامعه است اما عملا زیر ساختهایمان برای این قشر و این رشته ضعیف است. بنابراین این باعث شده در روزنامهنگاری ضعیف عمل کنیم. ما نمی توانیم در ایران از خبرنگار خوب حمایت کنیم و حفظش کنیم.
*نظرتان در مورد پیشکسوتان این عرصه چیست؟
با تمام احترامی که به این عزیزان قائلم اما متاسفانه بخاطر شرایط اقتصادی جامعه و ضعف زیرساختهای این عرصه، این بزرگواران هم بالاجبار در سطح دغدغههایی مثل پول و شهرت ماندهاند که باید در جوانی به آنها میرسیدند. رسالت اصلی این عزیزان در ۶۰ یا ۷۰ سالگی انتقال تجربیات و مشاهدات و خاطرههایشان است و بهترین فرصت برای تولید گزارشهای پر محتواست نه اینکه حضور در تمامی نشستهای خبری بیارزش.
*شما را پدیده خبر و پدیده جشنواره ابوذر در سال ۹۶ لقب دادند، نظر خودتان چیست؟ برخورد همکارانتان بعد از گرفتن جایزه جشنواره ابوذر چطور بود؟
با خنده:
تکذیب میکنم. من در حدی نیستم که پدیده باشم، همکاران لطف دارند. اما شاید در مقایسه با هم سن و سالان خودم بهتر باشم. پدیده، عبارت خوبیست برای کسانی که کارهای بزرگ و به یاد ماندنی انجام میدهند. من هر چه دارم لطف خداست و لاغیر.
اما برخورد همکاران بعد از گرفتن جایزه؛ متاسفانه بعضی افراد ارتباطشان را با من قطع کردند و احساس کردم بعضی ها خوشحال نشدند البته شاید این احساس من بود و امیدوارم همینطور هم باشد.
*خبرگزاری پانا کجاست؟
تنها خبرگزاری دانش آموزی دنیا، از سال ۱۳۸۳ شروع به فعالیت کرده که ابتدا اشتراکا با ایرنا اما بعد از مدتی جدا شدند و در حال حاضر یک خبرگزاری مستقل است. یکی از علتهایی که باعث شده پانا زیاد شناخته نشود این است که وظیفه اصلی پانا تولید خبر نیست بلکه تولید خبرنگار است. خیلی از خبرنگاران جوان با پانا به کار حرفهای شروع کردهاند مثل خود من. متاسفانه مدیرعامل جدید پانا این روزها بخش آموزش پانا را خیلی نادیده می گیرد و این باعث خواهد شد که در آینده خیلی ضعفها ایجاد شود. هدف پانا رقابت با سایر خبرگزاریها نیست، هدفش تربیت و تولید خبرنگار است.
*دانش آموزان چگونه می توانند با این خبرگزاری و دورههای آموزشی آن آشنا شوند؟
پانا زیر مجموعه سازمان دانشآموزی هست و دانش آموزان از طریق مدرسه و ارتباطشان با سازمان دانش آموزی میتوانند از فراخوانهای پانا اطلاع پیدا کنند.
*شما ابتکارعملی در پانا این روزها داشتید که چهرههای شاخص استان و رسانه را به اعضای پانا معرفی میکنید و با این افراد نشست برگزار میکنید. هدفتان از این کار چیست؟ خودتان راضی هستید؟ و دوست دارید در آینده نزدیک چه کسانی را روبروی خبرنگاران پانا بنشانید؟
هدف ما معرفی پاناست چون در جامعه زیاد شناخته شده نیست اما آشنایی بچهها با چهرههای شاخص و تجربیات آنها از اهداف دیگرمان هست و اینکه ما به گفتگو نیاز داریم. نیاز داریم در کنا هم باشیم حتی شده دو هفته یکبار و یاد بگیریم از هم دور نباشیم، دورادور در مورد هم قضاوت نکنیم و از دور با هم دعوا نکنیم.
خیلی دوست دارم که نماینده ولی فقیه در استان و استاندار و شهردار هر چه زودتر در جمع پاناییها حاضر شوند.
*بهنام عبدالهی در بیشتر پیام رسانها و شبکههای اجتماعی فعالیت دارد؛ تلگرام، اینستاگرام، توئیتر، فیسبوک، ایمو و حتی وبلاگ هم دارد، در جیم هم مطلب میزند و کلی فعالیت اینترنتی و مجازی دارد. با توجه به اینکه ۱۷ سال دارید و دانشآموز هستید و کلی فعالیت رسانهای هم دارید واقعا چگونه برنامهریزی میکنید تا در همه اینها حضور داشته باشید و از چندسالگی از اینترنت استفاده میکنید؟
ممنونم از سوال مفید و بهجایتان. باید عرض کنم اینهایی که شمردید من زمانی بخاطر اهدافی که داشتم در آنها عضو بودم اما الان در همه آنها فعال نیستم. از سال پیش من رویهای برای خودم ایجاد کردم که از سه طریق با مخاطبان و دوستانم در ارتباط باشم اینستاگرام، تلگرام و وبلاگم. سعی میکنم مطالبم کاملا تولیدی باشد. بنظر من برای کسی که مینویسد فضای مجازی بستر خوبی برای انتشار مطالباش است. من دقیقا از ۱۰ سالگی از اینترنت استفاده می کنم.
*از کودکی و خردسالی بگویید؟
من احساس میکنم هرگز کودک نبودم چون من از همان اول با بازی و کارهای کودکانه میانهای نداشتم. از خودم تعریف نمیکنم اما واقعیت این است که از همان کودکی دوست داشتم کارهایی را انجام بدهم که در آینده هم بتوانم آنها را ادامه دهم؛ مثل نوشتن یا کارهای فرهنگی و هنری که واقعا مداوم و متداول باشد و بتوانم سالها ادامه بدهم. من از بچگی کارهای بزرگسالانه انجام دادهام.
*انتهای آرزوهای شما چهار سال پیش کار کردن بعنوان خبرنگار افتخاری برای دوچرخه همشهری بود؛ بعد از گذشت چهار سال آرزوی بهنام عبدالهی که در شرف وارد شدن به مرحله جوانی هست چه چیزی می تواند باشد؟
بله یادم میآید که روزی نوشته بودم آرزویم خبرنگار افتخاریشدن برای دوچرخه است. آن سالها روزی در سربرگ ورقه امتحانیام جمله ای از بزرگی نوشته شده بود: آدمی ساخته افکار خویش است، فردا همان خواهد شد که امروز میاندیشیده است. و من واقعا به این جمله ایمان و یقین داشتم و مطمئنم آدمی روی هرچیز که متمرکز شود و فکر کند میتواند به آن برسد، میرسد. اصلا اینطور بگویم من در دوره نوجوانی به دویست درصد آرزوهایم رسیدهام؛ نه تنها خبرنگار افتخاری دوچرخه بلکه حالا خبرنگار حرفهای خبرگزاری معتبر و ملی هستم. آرزویم این است که روزی خبرنگار حرفهای یک خبرگزاری جهانی باشم. نمی دانم تحقق یابد یا نه و یا چندین سال طول بکشد، بههرحال آرزوی فعلیام این است.
*«کسی که زیر باران راه میرود خیس می شود، کسی که پشت پنجره میایستد، غرق» یا « تو را میخواهم ای ناخواستهترین خواسته دنیا»؛ اینها به عقیده خیلیها از بهترین شعرهایتان هستند. از کجا میآیند اینها؟
مقوله شعر موضوعی هست که شاعر نباید زیاد توضیح بدهد. شعر یک لحظه اتفاق است که رخ میدهد. من تمام سعیام را میکنم که اگر شعرهایم عاشقانه هم باشند، عاشقانه مفهومدار باشند. عضو دفتر شعر جوان در تهران هستم و همیشه اشعارم توسط آنها نقد می شود و مرتب با آنها در ارتباطم. معتقدم که شعر قابل توضیح نیست.
* در بیشتر پستهایتان صحبت از کتاب و مطالعه هست آن هم فراوان. چهچیزی باعث شده در این عالم کتاب نخوانی کتابخوان بار بیایید؟ چه کتابهایی بیشتر میخوانید؟ کتابهای درسیتان را هم میخوانید؟
من خیلی به کتاب علاقه دارم. بنظرم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باعث شده است که کتابخوان بار بیایم. متاسفانه قبول دارم ماها زیاد کتاب نمی خوانیم، اصلا ژنمان جوری است که نمی توانیم روزی بیشتر از نیم الی یک ساعت کتاب بخوانیم. حتی اگر وقت هم داشته باشیم نمی توانیم آن را به کتاب خواندن اختصاص دهیم. برای من یک علتش درگیری ذهنی و فکری است و عدم تمرکز و علت دیگرش که برای بیشتر افراد صدق می کند نداشتن عادت برای کتاب خواندن. البته من کتابهای حوزه حرفهایام و نیز شعر و داستان را حتما میخوانم اما برای کتابهای درسی و خواندن آنها هیچ اعتقادی ندارم و احساس میکنم وقت تلف کردن است.
* جایی گفتهاید که باحال ترین اتفاق نوجوانیتان چاپ کتابتان بوده، فکر می کنید از آن زمان تا کنون اتفاق جالبی برایتان نیفتاده تا آن را نشر دهید؟ فکر می کنید اولین اتفاق باحال دوره جوانیتان چه خواهد بود؟
بله باحالترین اتفاق زندگیم در آن زمان چاپ کتابم بود اما بعد از آن واقعا اتفاقهای خوب دیگری برایم افتاده است مخصوصا در حوزه رسانه و خبر. من وارد جوی شدهام که ابراز احساسات آسان برایم مشکل شده و نمیخواهم برای هر چیزی اظهار نظر بکنم، نمیخواهم حتی زندگی شخصیام را در معرض نمایش بگذارم. اگر واقعا اتفاق ویژهای بیفتد و لازم باشد اینکار را میکنم. من هر روز با افراد ارزشمند و مفیدی آشنا می شوم یا دیدار میکنم اگر دوستان هم سن و سال من بجای من بودند هر روز چندین پست و استوری میگذاشتند.
اینکه در جوانیام دوست دارم چه اتفاق با حالی برایم بیفتد به عوامل زیادی بستگی دارد. فقط باید بگویم که من آرزوهای بزرگی دارم. خیلی بزرگ.
*در یک پست اینستاگرامی نوشتهاید که ۲۴ساعت بیل زدن را به نیم ساعت داشتن دغدغه فکری ترجیح میدهید. چرا؟
کلافگی فکری از نظر من این است که در هرلحظه ۲۴ ساعت در استرس و فشار عصبی و فکر کردن به سر ببری. به خودت، کارهایت، برنامهات و آیندهات فکر کنی و اینها آدم را پیر میکنند. این روزها کلافگی فکری ام بخاطر کم آوردن زمان است. حجم کارهایم زیاد و زمان هم کم است و مدام در ذهن خودم برای خودم برنامه میریزم.
*کمی هم از مدرسه و درس و مشق و همکلاسی ها بگویید؟
من خیلی بچه زرنگی در مدرسه نیستم. همیشه سعی میکنم در مدرسه یک دانشآموز باشم. در مدرسه کلافگی فکریام کمتر می شود چون به کارهای حرفهای ام پرداخت نمیکنم. در مدرسه احساس راحتی میکنم. با دوستانم شوخی و دلخوشی میکنیم.
*تصورتان از دانشگاه چیست؟ در صحبتهایتان از رفتن به تهران گفتید، برنامه خاصی برای دانشگاه و رشته تحصیلیتان دارید؟ در کنار پروسه تحصیل در دانشگاه میخواهید چه کنید؟
سوال خوبیست.اما فعلا تصور من از دانشگاه کابوس است.
این را میگوید و میخندد و بعد ادامه میدهد:
من نه مطالعه کنکوری دارم و نه مثل بچههای دیگر کلاس کنکور میروم و تست میزنم. راستش هدفم با تلاشم جور نیست. هدفم تحصیل در رشته روزنامه نگاری در دانشگاه علامه طباطبایی است، دانشگاهی که اساتید بزرگی در این رشته آنجا تدریس می کنند. احساس میکنم تحصیل در آنجا برای آینده شغلی و حرفهایام خیلی موثر خواهد بود اما نمیدانم که خواهم توانست یا نه!؟ چون سخت است. هر سال ۲۰ الی ۳۰ نفر جذب میکنند و رتبه خوبی می خواهد. اما اگر بتوانم روزی تهران بروم حتما بصورت عملی هم در خبرگزاریها و نشریه ها کار خواهم کرد. حتی سابقه کار تبریز را نادیده خواهم گرفت و از کارهای ساده شروع خواهم کرد. مطمئنم کسی اگر بخواهد خودش را ثابت کند هر جایی می تواند به جایگاه خوبی برسد.
*دوست دارم از خانواده تان بشنوم، از پستها و شعرها و نوشتههایتان کاملا میتوان حس کرد که یک فرد خانوادهدوست عاطفی هستید که وقتی مادربزرگش فوت میکند تا چهلمش لباس مشکی میپوشد یا برای پدر بزرگش شعر میگوید و یا برادرانش را تحسین میکند و عاشقانه مادرش را در شعرش دوست می دارد!
تا سال پیش خانواده ما پنج نفر بود، چون سال پیش برادرم ازدواج کرد حالا شش نفر هستیم. سه برادریم با مادری خانهدار و پدری با شغل آزاد. من همه اعضای خانوادهام را عاشقانه دوست دارم و از اینکه همیشه در کارهایم مرا همراهی کردهاند و مخالفتی با کارهایم نداشتهاند خوشحالم. یکی از برادرانم فوق لیسانس علوم سیاسی و دیگری فوق لیسانس حقوق است که هر دو متاسفانه هنوز نتوانستهاند شغل مورد نظرشان را در جامعه پیدا کنند.
*از جایزه هایتان و مقام هایی که کسب کردید نام ببرید؟
من جایزههای زیادی کسب نکردهام و البته ناراحت هم نیستم. چون همیشه سعی کردهام برای مردم بنویسم نه داورها. من یکبار خبرنگار برتر سال از طرف هفته نامه دوچرخه شدم در سال ۹۶، برنده گزارش برتر جشنواره ابوذر در استان آذربایجان شرقی، در جشنواره کتاب رضوی کانون برگزیده کشوری شدم. در آموزش و پرورش هم در سطح استان در داستان نویسی و شعر و انشاء مقامهایی آوردم که البته زیاد برام مهم نیستند.
*اسم مستعار دارید؟
به هیچوجه چون من به اسم خودم حساسم و همیشه سعی میکنم در نوشتههایم باشد چون میخواهم یکجور برند شود.
*شاعری که خیلی دوستش دارید؟
شک ندارم شاعری که فوقالعاده به او علاقه دارم گروس عبدالملکیان است. جزو بهترین شاعران سپید کشورمان. همه شعرها و کتابهایش را دوست دارم. کتاب «پذیرفتن» او برای من کتاب پذیرفته شدهای هست و خیلی بهش مراجعه میکنم.
* فیلم مورد علاقهتان؟
پدر خوانده
* ممنونم از وقتی که در اختیار عصرتبریز و بنده گذاشتید.
من هم از شما ممنونم. از سوالاتتان لذت بردم و در طول مصاحبه این را یاد گرفتم که هرگز نباید گذشتهمان را از یاد ببریم.
انتهای پیام/
ناشناس
تاریخ : ۱۴ - آذر - ۱۴۰۳ک ک
ناشناس
تاریخ : ۱۴ - آذر - ۱۴۰۳خودتم بی وجدان شدی.ینی پول وجدانومیبره.ریاست و…
فرهودی
تاریخ : ۲۷ - مرداد - ۱۳۹۷موفق باشی جوان