عصر تبریز: زیر پوست شهر تبریز در برخی محلههای حاشیهای که در آن افراد غریبه را از دور با نگاههای خود شکار میکنند و دوست دارند بدانند کیستی، واقعی تلخ در شرف جریان است، وقایعی هولناک… امنیتهای رقیقتر از لحاظ رؤیت و مشاهده امّا گاهی به مراتب خطرناکتر وجود دارد. فرض کنید ناامنیای که […]
عصر تبریز: زیر پوست شهر تبریز در برخی محلههای حاشیهای که در آن افراد غریبه را از دور با نگاههای خود شکار میکنند و دوست دارند بدانند کیستی، واقعی تلخ در شرف جریان است، وقایعی هولناک…
امنیتهای رقیقتر از لحاظ رؤیت و مشاهده امّا گاهی به مراتب خطرناکتر وجود دارد.
فرض کنید ناامنیای که ناشی است از ترویج مواد مخدر؛ اگر چنانچه محیط گردشگاه ما، محیط بوستان ما، محیط خیابان ما، محیط مدرسه ما جوری باشد که آن کسی که وارد آنجا میشود – به خصوص جوانها؛ عمدتاً جوانها – در مقابل ترویج مواد مخدر ایمنی نداشته باشند، این ناامنی، ناامنی خیلی خطرناکی است.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ۰۶/۰۲/۱۳۹۴
فقر و اعتیاد، مواد مخدر در اشکال مختلف، بزهکاریهای متعدد، توسعهنیافتگی، واژههایی هستند آشنا که امروز بیشتر در کنار بحث حاشیهنشینی اخت شدهاند به خصوص در کلانشهرهای کشور که تبریز هم از این مسئله در این بین بیبهره نبوده است، حاشیهنشینی که حاصل مهاجرت بیرویه روستاییان به دلایل مختلف به شهرهای بزرگ و برای رسیدن به تحقق آرزوهایشان بوده است.
اما بخشی از این مهاجرتها نتیجه معکوس را در بردارند و باعث بروز حوادثی ناگوار در زندگی افراد میشود به نوعی حتی برای رسیدن به آرزوهای خود دست به کارهای مختلفی در زندگی خود میزنند تا معاش زندگی را تامین کنند، عدم موفقیت در زندگی درصدی از این افراد را به دام اعتیاد میکشاند که آغازی برای گام نهادن در تاریکی است.
در بحث حاشیهنشینی تبریز هم بهره خوبی برده و به گفته محمد عزتی معاون شهرسازی و معماری شهرداری تبریز همزمان با ۲۹ فروردین سالجاری در جمع دانشجویان و اساتید دانشکده معماری دانشگاه علم و صنعت تهران؛ شهر تبریز با حدود پنج هزار هکتار بافت فرسوده و حاشیهنشین روبه رو است،به گفته یکی دیگر از مسئولان تبریز در حدود نیم میلیون نفر جمعیت تبریز در بافت حاشیهنشین و به عبارتی صریحتر در ۲۰ محل مشخص زندگی میکنند که از جمله این محلات و مناطق میتوان به ترلان درسی، یوسف آباد، ملازینال، شهرک ارم، شهرک اندیشه، امامیه، آخماقیه، حافظ، خلیلآباد، وحدت، داداش آباد، سیلاب، احمدآباد، کوثر، مفتح، طالقانی، عباسی، قرهباغی، همتآباد، لاله، مارالان، منبع، حجتی و کجوار و چند محله دیگر اشاره کرد که متاسفانه نام اغلب این محلات با بحث اعتیاد و توزیع مواد مخدر گره خورده است که “ترلان درهسی” یا “دره ترلان” نمونهای از آنهاست.
از همه این آمارها که بگذریم مردمی در این محلات زندگی میکنند که به دلایل مختلف گرفتار فقر و اعتیاد میشوند و ناگفته نماند برخی که با وجود فقر به درستی زندگی میکنند، هرچند با مشکلاتی روبه رو هستند اما با وجود برخی معضلات در محله نگران آینده فرزندان خود هستند تا مبادا در دام اعتیاد گرفتار شوند و بر همین اساس همیشه چشم انتظار نگاه دلسوزانه مسئولان به این مسئله بوده و هستند.
با اینکه در رابطه با بحث اعتیاد مسئولان و پرسنل خدوم نیروی انتظامی و مبارزه با مواد مخدر مجدانه تلاش میکنند، اما تلاش آنها به تنهایی کافی نیست و همه ارگانهای ذیربط در این مسئله باید تلاش کنند.
ناگفته نماند با توجه به ابلاغیه سیاستهای کلی مبارزه با مواد مخدر توسط مقام معظم رهبری، در دولت تدبیر و امید نیز نگاه ویژهای به این امر آغاز شده و در استان آذربایجانشرقی نیز این امر دنبال میشود و آمارهای مختلفی ارائه میشود، هرچند قابل قدردانی است اما کافی نیست.
حال با توجه به اینکه هر روز آماری در ابعاد مختلف از مسئولان ارائه میشود، در مورد مسئله اعتیاد، در این گزارش از کنار همه این مسائل رد شدیم تا گزارشی میدانی از چند نمونه از حرفها و درد و دلهای افراد گرفتار به فقر و اعتیاد را مطرح کنیم و در اتمام و نتیجه اشارهای خواهیم کرد به برخی از نواقص راه مقابله و مبارزه.
برای شنیدن حرفها و مشاهده زندگی افراد گرفتار و وضعیت معیشت و زندگی خانوادههای این افراد همراه مددکاران جمعیت خیریه امام علی(ع) به محله “ترلان درهسی” رفتیم، محلهای پر از کوچه پس کوچه و پلههایی پیچ در پیچ که در آن افراد غریبه را از دور با نگاههای خود شکار میکنند و دوست دارند بدانند کیستی، متن زیر نتیجه مشاهدات ما بوده است.
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
در بدو ورود سراغ یکی از خانوادههای مبتلا به اعتیاد میرویم، میگوید: شوهرم به جرم حمل مواد مخدر در زندان بسر میبرد، حکمش اعدام بود که به حبس ابد تبدیل شد؛ یک دختر و یک پسر دارم، که دخترم ترک تحصیل کرده و پسر ۱۹ سالهام برای تامین معاش خانه کارگری میکند.
مارا به منزل خود دعوت میکند، در خانه را که باز میکنیم با اتاق کوچکی که مستقیم مشرف به ورودی است روبه رو میشویم؛ خبری از یخچال و تلویزیون نیست، گذران زندگیشان با پول یارانه است، نه در کمیته امداد و نه در بهزیستی به ادعای خودشان پروندهای ندارند، ترکهای گوشه و کنار خانه نیز بر غم دو چندان فقر این خانواده افزوده است.
حمام، دستشویی و آشپزخانه مشترک است، روزی به زور یک وعده غذا میخورند، زندگی برایشان فقط گذر ثانیههاست و امیدی برای آینده پیش رویشان نیست.
فقر وقتی گریبانگیر یک پدر میشود
اهالی محل با توجه به حضور ما نشانی خانه دختری ۹ ساله را نشانمان میدهند که نتوانسته بود به مدرسه برود،… مردی میانسال در را به رویمان باز میکند. حدوداً ۶۰ ساله با موهای خاکستری که غبار ایام گرفته، ما را به گرمی میپذیرد.
به سختی حیاط پشتی را رد میکنیم تا وارد خانه شویم، وضعیت بهداشتی و بوی نامطبوع سرویسهایشان مناسب نیست.
از پسرش برایمان میگوید، پسری که ۲۳ ساله به بیماری صرع مبتلاست و با توجه به وضعیت نامناسبش حتی از مدرسه بهزیستی هم عذرش را خواستهاند.دخترش ۹ ساله است و بعد از دو سال موفق شده کلاس اول را پشت سر بگذراند و به خاطر شرایط سخت زندگیشان درس خواندن برایش مشکل است؛ در ضمن پدر یک دختر و پسر کوچک دیگری نیز هست.
او در کنار همسر دومش زندگی میکند و هر دو بیسواد هستند، همسر سابق نیز سالها پیش به او خیانت کرده و از میانشان رفته بود، قوت روزانهاشان نان خشک بود به خشکی روزگار ولی دلشان گرم بود به گرمای تابستان! داغ و عطش دلشان سیریناپذیر به امید آمدن روزهایی بهتر…
جهل و بیهویتی
سراغ خانهای دیگر میرویم، از دور بوی پیه آب شده و دود میآید. مرد میانسالی با موهایی سپید کرده از سختی روزگار… در را که باز میکند از پشت پرده میتوان کاملاً به فضای داخل خانه پی برد.
دختری هفت ساله دارد که تا به امروز بدون داشتن هویت زندگی کرده و اخیراً چند ماهی میشود که بیقرار شناسنامهای است تا حضورش را به جامعه بقبولاند. هرچند کودکان ساکن حاشیه شهرها چه هویت داشته و چه نداشته باشند، حضورشان در متن جامعه کمرنگ است و اکثراً در حاشیه باقی میمانند.
گذشته از این مسئله، دردناکتر از بیهویتی جهلی است که دختری ۱۴ ساله را در دو سالگی محکوم به معلولیتی ابدی کرده است، دختری که تمام زندگیش تاوان جهل خانواده شد تا برای همیشه در دوران کودکیاش باقی بماند.
وقتی مهربانی هم قربانی اعتیاد میشود
و خانه ای دیگر، دختری کوچک با چهرهای بیریا و چشمانی زیبا که انگار نای خندیدن ندارد، در را برایمان میگشاید، سمیه نام دارد و ۱۳ سال از لحظههای عمرش به تاراج خزان اعتیاد رفته است، دختری معصوم که در این وانفسای بیرحم زندگی اشتیاق و ذوق به تحصیل را نمیتواند پنهان کند. و برایمان میگوید: خواهری دارد با سه سال اختلاف بزرگتر از خودش و پدری که به خاطر فرو رفتن در گرداب اعتیاد در کمپ به سر میبرد و در این میان از مهر مادری هم به دلیل گرفتاری مادر در این گرداب اعتیاد محروم مانده است.
چه میتواند بکند وقتی مهربانی هم قربانی اعتیاد میشود.
سمیهها کودکان معصوم این کوچه و خیابانها هستند، آنهایی که دنیایشان بیش از چند پله و کوچه خاکی نیست، آنهایی که دیدهایشان محبوس این کوچههای خاکی است و رویاهایشان پر از وحشت، بیمهایشان در عمق قلبهایشان پنهان است.
و اما ما و مسئولان، ما هم شرمندگانی هستیم و بس…
معصومیتی که قربانی بیتدبیری مسئولان میشود
به سراغ خانهای دیگر میرویم و باز دختری دیگر، ۱۲ ساله به اسم سارا که سرنوشتی همچون سمیه دارد، اما کمی متفاوت و سختتر، مانند سمیه از نعمت نوازش دستان پدر محروم است، پدرش در کمپ است و محروم از مهربانی مادر، وقتی مادرش نیز درگیر اعتیاد است و ساعات شبانهروز خود را در گوشه و کنار این شهر لابلای مردانی سپری میکند که او را به ازای جرعهای از گرمای بدن بیجانش میخواهند و برادری کوچک که در بهزیستی است و خواهری بزرگتر از خودش که خود وضعیت مناسبی ندارد.
با همه اینها پدر بزرگی دارد مهربان که سختی روزگار کمرش را خم کرده و با ما از بیمهریهای روزگار میگوید و گلایه میکند.
شیرازه خانوادهاش از هم پاشیده شده است و توان مالی اداره خانواده از هم پاشیده را ندارد، چند ماهی است که کرایه منزل عقب افتاده و تنها امیدش خداست، انتظاری هم از مسئولان ندارد؛ نه در بهزیستی و نه در کمیته امداد پروندهای ندارد، مدارکش را نیز یکی از بیمارستانهای تبریز به دلیل عدم تسویه مالی بستری شدن نوه کوچکش گرو نگه داشته است.
با همه این مسائل نگران سارا هست و از بهزیستی به دلیل دادن حضانت به نوه بزرگش گلایهمند است، به اعتقاد او دختر ۱۸سالهای که متعلقه بوده و درآمد چندانی ندارد چگونه میتواند حضانت دختر ۱۲ ساله را نیز بر عهده بگیرد؟
به خاطر این مسئله به بهزیستی و کمیته امداد مراجعه کرده و با هفت خوان رستم در تشکیل پرونده مواجه شده است، نگران آینده ساراست چرا که با منجلاب فساد فاصله چندانی ندارد.
وقتی شایعات به سرعت پخش میشوند و مردم کوچه و بازار عادت دارند به راحتی برچسب بزنند، و چه بسیارند دخترکانی معصوم همچون سارا در گوشه و کنار این شهر…
خوب است مسئولان گاهی اخبار را هم نگاه کنند
وقتی از بیتدبیری گفتیم، یاد رضا و سهیلا زوج کارتنخوابی افتادم که نزدیک به سه سال از وجود سرپناه بیبهره اند، در منجلاب اعتیاد بلای خانمانسوز گرفتار شده و از عرش به فرش آمدهاند. زمستان سرد امسال را در دامنه کوه عینالی در چادری پاره بدون مایحتاج سر کردند، تابستان داغ امسال نیز به لطف مسئولان در عینالی به سرمیبرند.
به ادعای خودشان اعتیاد را ترک کرده و در حال مصرف شربت هستند، از طریق فروش زبالهها و پس ماند زبالههای محلههای بالای شهر و تکدیگری در جایگاههای سوخت، امرار معاش میکنند، با توجه به این مسائل پیگیر وضعیت آنها شدیم و حتی اخیراً یک گزارش در بخش خبر شبکه سهند پخش شد.
به بهزیستی مراجعه کردیم اما آنها به بهانه اعتیاد و متحاجر بودن مسئله را به پلیس مبارزه با مواد مخدر ارتباط دادند، کمیته امداد نیز به دلیل اعتیاد، از خود رفع مسئولیت کرد.
ماجرای کار به اینجا ختم نمیشود و بدی ماجرا اینجاست که به یکی دیگر از مسئولان مراجعه کردیم و شرایط این زوج را تشریح کردیم و حتی به گزارش پخش شده در بخش خبری هم اشاره کردیم اما متاسفانه انگار گزارش را ندیده بوده و اطلاعی نداشتند.
اما با تمام اینها لازم دیدند تا به صورت حضوری از شرایط این زوج با خبر شوند که جای تقدیر دارد.
خودرو های گرانقیمت در غروب محلهای فقیرنشین، معادلهای قابل تامل
آفتاب غروب میکرد و کارمان تا حدودی تمام شده بود، همراه با مددکاران جمعیت امام علی(ع) حدود ۵۰ بسته غذایی در بین خانوادهها توزیع کرده بودیم،….آماده رفتن شدیم، در “کیان کوچه” باز هم همان نگاههای پر از پرسش تعقیبمان میکردند.
بالاخره چند نفر نزدیک شدند و چیزهایی پرسیدند که قابل توجه و تامل بود. یک از آنها پرسید برای چه کاری آمدید، شما غریبهاید پس در این صورت یا موادفروش هستید یا مامور.
وقتی از علت حضور و هدفمان در محله گفتیم، قانع شدند…
در ادامه حضور در این محله از تردد خودروهای مدل بالا در این محله تعجب کردیم، در پرس و جوها متوجه شدیم که با غروب آفتاب و تاریک شدن هوا، ماشینهای مدل بالا ترددشان در این محله بیشتر به چشم میخورد، پولدارهایی که یا برای خرید مواد و یا برای خرید و فروش دختران و زنانی که در منجلاب فساد گرفتار شدهاند در این محله جولان میدهند و اخبار تایید نشدهای از کرایه کودکان برای دستفروشی و گدایی توسط باندهای مخصوصی به گوشمان رسید که به دلیل موقعیت خاص برخی از خانهها متاسفانه موفق به پیگیری آن نشدیم.
طبق اظهارات برخی از اهالی محل هنوز هم زیر پل “ترلان درهسی” هر از گاهی به جولانگاه معتادان تبدیل میشود که در بین آنها حتی زنان و دختران جوان مشاهده میشوند.
در آخر اینکه…..
همه این مسائل تنها نمونهای کوچک از مصایب موجود در حاشیه کلانشهر تبریز بود که اگر کمی دقیقتر و ریزتر وارد جزئیات شویم، ناراحتکنندهتر خواهد بود.
مثل قتل پدر به خاطر یک ذره شیشه که مجال گفتنش در اینجا شاید خوب نباشد و یا داستان زندگی امثال سمیه و سارا که انتهایی تلخ در انتظارشان هست، همه این را گفتیم تا شاید تلنگری باشد برای مردم برای احساس مسئولیت در قبال همنوعان خود همچنین مسئولان که هرچند تلاش میکنند اما گاهی یک غفلت و سپردن حضانت امثال سارا به افرادی که دارای صلاحیت نیستند، آنها را به ناکجا آباد میکشاند.
باید در اینگونه مسائل دقت کافی به عمل آید تا کودکان معصوم را از ورود به وادیهای تاریک دور کنیم تا در فضایی امن رشد کنند چرا که آنها نهالهایی جوان هستند و برای ثمره خوب دادن باید دور از منجلاب رشد کنند.
باید خانوادهها را حتی در چنین محلاتی با برگزاری نمایش و برنامههای مختلف حتی اگر شده به وضوح از عواقب اعتیاد آگاه کنیم. باید با مشارکت هم فقر و فساد را ریشهکن کنیم همچنانکه رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات خود در دیدار مردم استان ایلام در سالروز ولادت امیرالمؤمنین (ع) فرمودند:”از جمله چیزهایى که مردم را به بهشت نزدیک میکند، بهبود معیشت مردم است؛ کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا. جامعهاى که در آن فقر باشد، بیکارى باشد، مشکلات معیشتىِ غیرقابل حل وجود داشته باشد، اختلاف طبقاتى باشد، تبعیض باشد، شکاف طبقاتى باشد، حالت آرامش ایمانى پیدا نمیکند. فقر، انسانها را به فساد میکشاند، به کفر میکشاند؛ فقر را باید ریشهکن کرد. کار اقتصادى، فعّالیّت اقتصادى باید به طور جدّى در برنامههاى مسئولان قرار بگیرد، که خوب امروز به حمدالله مسئولان دنبال این چیزها هستند. فکرها را باید منتظم کرد، راه را باید درست تشخیص داد، درست باید حرکت کرد.
پویا خوش پیمان /علی سلیمی
آذرقلم/ خوش نیت
تاریخ : ۲۱ - مرداد - ۱۳۹۴سلام. ببخشید که نمی توانم بی خود و بی جهت و حتی به خاطر تعارف هم که شده بی ذلیل تعریف کنم! در این صورت هم به وجدان خودم و هم به قلم در آستانه تعالی شما خیانت کرده ام.
گزارش خوبی می توانست باشد!!
چرا از فعل است استفاده نکردم و از یک فعل شرطی و التزامی بهره بردم؟
برای اینکه مقدمه تان بسیار طولانی و خسته کننده بوده و بیشتر به انشا می ماند نه گزارش!
برای اینکه در متن بارها و بارها از برخی افراد خیلی تعریف کرده اید: پرسنل خدوم و زحمت کش و ..
برای اینکه نتیجه گیری را خودتان کرده اید. در حالی که این وظیفه مخاطب بود نه شما. شما حق نداشتید برای مخاطب تعیین تکلیف کنید.( البته با عرض معذرت)
شما فقط وظیفه دارید واقعیت را به تصویر بکشید نه اینکه راه و چاه نشان دهید. این وظیفه مقاله است نه یک گزارشگر..
موفق باشید/ زیاده جسارت شد.
خوش نیت