ای کاش میلیاردرهای تهران نیز اندکی ککشان می گزید و پس از چاپ این گزارش می رفتند سراغ چندتایی از این گورنشینان تا فردای روزی وقتی مامنشان همان گورهای سرد شد بخاطر کمک به آنها گرمایی معنوی و جاویدان استخوانهای سرمه شده اشان را در سالیان دور گرم کند. ای کاش! عصر تبریز: دو روز پیش […]
ای کاش میلیاردرهای تهران نیز اندکی ککشان می گزید و پس از چاپ این گزارش می رفتند سراغ چندتایی از این گورنشینان تا فردای روزی وقتی مامنشان همان گورهای سرد شد بخاطر کمک به آنها گرمایی معنوی و جاویدان استخوانهای سرمه شده اشان را در سالیان دور گرم کند. ای کاش!
عصر تبریز: دو روز پیش بود که گزارش تکان دهنده روزنامه “شهروند” برق از سرمان پراند. درگورستان نصیرآباد باغستان در حومه شهریار تهران ۵۰ مرد، زن و کودک درگور می خوابند. ودر هر گور یک تا چهار نفر زندگی می کنند. در کمتر از چند دقیقه بعد از چاپ این خبر به مدد عکسهای ارسالی از شبکه های مجازی آه از نهادمان برآمد. مرد معتاد سیاه اندودی چون شبح ازگور سربرآورده بود و چشمان بی رمقش را بی محابا به لنز دوربین دوخته بود. این مکان برای آنها کمی آن طرفتر از دنیاست.
آخرین مامن همه ما دراین دنیا گوری است که جسم بی جانمان را پناه خواهد داد. اما این ۵۰ نفر که دراین چند روز صاحب نام و نشانی نیز بنام ناخوشایند”گورخواب”شده اند به هزار و یک دلیل سر از این گورها درآورده اند و اینجا را مامنی کرده اند برای اندکی جان پناه شبانه شان.
امروز این مکان،گورستان نصیرآباد با فاصله یک ساعت از تهران، پایتخت ایران و ام القرای جهان اسلام، از برکت چاپ این گزارش حسابی سر زبانها افتاده است. قبول کنیم که دیگرتهران تبلور شعر «بنی آدم اعضای یک دیگرند» نیست. در اینجا، تهران دیگر کسی دلش بحال همنوعش نمی سوزد. اگر هم می سوزد به دادن بیانیه ای، یادداشتی ، دلنوشته ای صرفا”در فضای مجازی بسنده کرده و چند ساعتی دیگر حتی آن کلمات نگاشته شده را نیز فراموش می کنند. انگار نه انگار.
حال سوال این است: آیا تهران در ندشت ۵۰ نفر نه ۳۰ نفر نه حتی ۲۰ نفر هم نه، آیا ده نفر مرد خیری پیدا نمی شد که بی سروصدا پس از چاپ این خبر در روزنامه ککش بگزد و بخواهد آستینی برای کمک به این ۵۰نفر بی خانمان بالا بزند؟
متاسفانه خیلی از ما برای از سر بازکردن مسئولیت انسانی مان در ابتدای امر و در مواجهه با چنین مواردی انگشت اتهام مان بسوی شهرداری و دولت نشانه می رود.
همه می دانیم که در کلانشهر تهران هم اکنون طبق اعلام وزیر کشور ۷هزار و پانصد نفر در اماکن شهرداری و گرمخانه های موجود در سطح شهر تهران با هزینه روزانه ۱۵هزار تومان جهت درمان و بستری نگهداری می شوند.
اما باید این را نیز بدانیم که ما ایرانی هستیم و باید «چو عضوی به درد آورد روزگار، دگرعضوهارا نماند قرار» بر زبانمان و اراده هایمان جاری باشد و تنها چشم امیدمان به دولت و شهرداری نباشد.
بلافاصله پس از درج این خبر کارگردان معروف سینمای ایران اصغر فرهادی که این روزها نامش در دنیای سینمای آنسوی آبها نیر معروف شده است با ارسال نامه ای خطاب به رییس جمهوربا عنوان”شرم بر ما این است شهر آرمان ها!» در سر خط خبرها قرار گرفت و بلافاصله ریاست جمهور نیز به این نامه عکس العمل نشان داد.
می خواهم بگویم ای کاش آقای اصغر فرهادی که در بازتاب اتفاقات زیر پوست شهرتهران به دنیا هنرمندانه عمل می کنند چه می شد که آستین هایش را بالا می زدند و با کمک و ساماندهی تنها پنج نفر از این ۵۰نفر بی خانمان، الگویی می شد برای دیگران تا آنها نیز دست یاریشان را بسوی بی خانمان های شهر تهران دراز کنند.
من این نوشته هارا از شهر تبریز در مقام یک خبرنگار می نویسم.
شهری بدون گدا که آوازه اش همه جا را پر کرده است. شاید نتوانم ادعا کنم که هیچ فقیری در این شهر نباشد اما این ادعا را می کنم که شهرم پر است از خیرینی که سالهاست مالشان را در راه کمک به فقرا صرف کرده اند و زمانی نیست که مراسم گلریزانی باشد و نفس مهربان و دست و دلباز انبوه خیرین شهرم فضای آن مراسم را گرم نکند.
ای کاش میلیاردرهای تهران نیز اندکی ککشان می گزید و پس از چاپ این گزارش می رفتند سراغ چندتایی از این گورنشینان تا فردای روزی وقتی مامنشان همان گورهای سرد شد بخاطر کمک به آنها گرمایی معنوی و جاویدان استخوانهای سرمه شده اشان را در سالیان دور گرم کند. ای کاش!
به قلم: فاطمه داداشی